محسن: (احساس توهین میکند) من اهمیت می دم و متنفرم از این که بهم بگی اهمیتی نمی دم.
محسن به دلیل این که همسرش او را بی اهمیت و بی توجه به نیازهایش میداند، احساس توهین میکند. این حرف ها به احساس او به عنوان یک همسر خوب و خانواده دوست لطمه می زند. ذهن خوانی مینا آتش دفاع محسن را برمی انگیزد و هر کدام با احساس بی اعتبار شدن، گفتگو را خاتمه میدهند.
این مثال رو شن میکند که چرا ساختار و ایمنی ، برای پیشگیری از شعله ور شدن تعارض، لازم است. هنگامی که محسن حس میکند دیدگاه اش در مورد خودش به عنوان یک همسر خوب مورد حمله واقع شده است، آتش ، غیر قابل کنترل می شود. هنگامی که وسوسه می شوید تا به خودانگاره، ارزش ها و انگیزه های همسرتان حمله ور شوید، مراقب باشید ، در حال دامن زدن به آتش ها هستید (اقتباس از مارکمن و همکاران، ۲۰۱۰).
۲-۲-۸-۱-۳-۶ پذیرش، خط نهایی
به نظر میرسد مسأله ای اولیه وجود دارد که میتواند همه مسایل فهرست شده در اینجا را پوشش دهد و آن آرزوی پذیرش است . گاهی اوقات این آرزو بیشتر به صورت ترس از طرد شدن احساس می شود، اما مسأله زیربنایی یکی است . در عمیق ترین سطح، در یک رابطه افراد برای در یافت پذیرش و اجتناب از طرد برانگیخته میشوند . این مسأله (ترس از طرد) هم نیازهای عمیق ما را برای احترام، پیوند، ایمنی و پذیرش از جانب همسر بازنمایی میکند و هم بسیاری دیگر از مسایل پنهان را بر می انگیزد. بدبختانه، ترس موجه است . ازدواج شامل دو فرد غیر کاملی است که میتوانند عمیقاً به یکدیگر صدمه بزنند . می توانید ببینیدکه این ترس از طرد شدن به شیوه های مختلفی خودش را نشان میدهد. به عنوان مثال؛ برخی افراد از این که کاری را به شیوه ای معین انجام دهند و همسرشان آن ها را طرد کند، می ترسند . اغلب افراد خواسته های شان را غیرمستقیم بیان میکنند، زیرا نمی خواهند برای بیان واضح تر آرزوهای شان خطر کنند و با بیان خواست ه های شان به طور بازتر، آسیب پذیرتر شوند. به عنوان مثال؛ شما ممکن است بگویید، “دوست نداری امشب با هم باشیم”؟ به جای “من دوست دارم امشب باهم باشیم “. هنگامی که یک فیلتر خود حمایت گرانه باعث می شود که شما آرزوهای تان را به این شیو ه ابراز کنید، این نگرانی ها به وسیله ترس از طرد فرا خوانده می شوند (مارکمن و همکاران، ۲۰۱۰).
گاهی افراد به روش های دیگری مسایل پنهانی پذیرش و طرد را نشان می دهند. مثال امیر و بهناز و مشکل شان را با سفر سالیانه ا میر در نظر بگیرید . امیر و بهناز ، ۱۷ سال است که ازدواج کردهاند و در کل ، زندگی خوبی دارند . آن ها دارای۴ بچه، از سن ۷ تا۱۵ سال هستند . آن ها بیشتر مسایل شان را خوب حل میکنند. آن ها به طور منظم در مورد مسایل مهم گفتگو میکنند، ولی یک مسأله وجود دارد که آن ها هرگز آن را به طور کامل حل نکرده اند.
سالی یک بار امیر با دوستان اش به مدت دو هفته به مسافرت می رود. آن ها یک ویلا اجاره میکنند و در آنجا می مانند. بحث زیر همیشه اتفاق می افتد، در آخرین سفر که امیر می خواست در ساعت ۵ صبح به سفر برود، بحث زیر بین آن ها درگرفت:
بهناز: من واقعاً از این که هر سال به این سفر می ری، متنفرم . تو منو ترک می کنی ، طوری که همه کارها رو خودم باید رفع و رجوع کنم.
امیر: (کمی دفاعی شده) می دونی، وقتی هم که با هم ازدواج کردیم، من این سفر هارو داشتم نمی فهمم که چرا باید، هر دفعه از اون شاکی باشی.
بهناز: (برای حمله می رود) فکر می کنم خیلی مسئولانه نباشه که خانواده ات رو دو هفته تنها بذاری، بچه ها به تو نیاز دارن. وقتی که می ری، خیلی بی قرار می شن.
امیر: (می اندیشد که چرا باید هر سال همین بحث را داشته باشیم؟ “من از ا ین بحث متنفرم ” و خشمگین می شود) از بودن با اونا خیلی لذت می برم. لازمه که با این مسأله بهتر کنار بیایی من از این کار دست برنمی دارم.
بهناز: (خشمگین تر شده) اگه بیشتر به خونواده ات اهمیت بدی، لازم نیست هر سال از ما دو هفته دور بشی.
امیر: (بلند می شود که اتاق را ترک کند، او احساس تنفر میکند) بله درست میگی . همیشه درست میگی “عزیزم!”
بهناز: (بر سر او فریاد می زند) از این طرز صحبت کردن متنفرم . تو نمی تونی، اونطوری که پدرت، مادرتو تهدید می کرد، تهدیدم کنی. من اونو تحمل نمی کنم.
امیر: (از آن در فریاد می زند) من شبیه پدرم نیستم، به من نگو باید چه کار بکنم . من می رم و هر سال هم این کار رو می کنم، و تو باید فقط باید بهش عادت کنی (اقتباس از مارکمن و همکاران، ۲۰۱۰).
در اینجا واقعاً چه اتفاقی افتاد؟ آماده شدن برای سفر، یک حادثه است. آن ها هر سال این مشاجره نامناسب را معمولا شب قبل از سفر دارند . آن ها هنوز راهی برای کنار آمدن با موقعیت به شیوه ای بهتر، نیافته اند. شما می توانید بسیاری از مسایل پنهان را که برای بهناز و امیر فرا خوانده شدند، ببینید. اگر عمیق شوید می بینید که بهناز نگران این بود که آیا امیر هنگام مسافر ت واقعاً به او اهمیتی می دهد یا خیر؟ او هنگامی که همسرش به مسافرت می رود، احساس خلأ میکند و کنار آمدن با آن برای او دشوار است ، زیرا او می بیند که همسرش در هر صورت می رود. او متعجب است که همسرش برای رفتن لحظه شماری میکند و از آن خرسند است . او تقریباً احساس طرد شدن میکند و این بازتابنده برخی مسایل مربوط به تعهد است که فراخوانده شده است . تمرکز روی بچه ها یک پوشش بخار آلود بر نگرانی های واقعی اوست. امیر دوست دارد زندگی اش را در کنترل داشته باشد به طوری که یک مسأله پنهانی در اینجا فرا برانگیخته می شود”. هیچ کس نباید به من بگوید که چه باید بکنم “، نیز، هنگامی که آن ها به طور غیرزاینده، بحث میکنند، یک مسأله مربوط به تمامیت را بر می انگیزد. او احساس میکند که همسرش فداکاری و محبت او را به عنوان یک همسر و پدر زیر سؤال م ی برد . او خودش را بسیار متعهد نسبت به خانواده اش می بیند و فقط میخواهد دو هفته در سال با دوستان اش باشد. او فکر نمی کند که این موضوع ای ن قدر سؤال برانگیز باشد. شما می توانید مسأله پذیرش را به عنوان اساسی ترین مسأله برانگیزنده سایر مسایل یعنی قدرت، اهمیت، تعهد و تمامیت، ببینید، هیچ کدام معتقد نی ست که دیگری او را می پذیرد و این بسیار گیج کننده است . ورای همه موضوعات، آن ها رابطه خوبی دارند و هر کدام عمیقاً حس خوبی نسبت به دیگری دارد. نیاز به پذیرش در همه ما آن قدر اساسی است که میتواند تقریباً به وسیله هر حادثه یا مسأله ای چنانچه اجازه دهیم، برانگیخته شود.
۲-۲-۸-۱-۴ شناخت نشانه های مسایل پنهانی
شما نمی توانید با مسایل پنهانی تا زمانی که بتوانید آن ها را تشخیص دهید، کنار بیایید .چهار روش کلیدی برای شناسایی این مسایل، هنگامی که شاید در حال تأثیر گذاری بر رابطه شما باشند، وجود دارد.
۲-۲-۸-۱-۵ چرخ نخ ریسی[۱۱۰]
وقتی مشاجره ای با این فکر که “دوباره شروع شد “، آغاز می شود، باید به مسایل پنهانی مظنون شوید. گاهی شما در مورد مسأله ای هیچ گاه به جایی نمی رسید، زیرا به علت زیربنایی مسأله پنهانی نمی پردازید. همه ما دارای چنین مشاجراتی بوده ایم که در آن چیزی را بارها و بارها گفته ایم و باز مجدداً شروع شده است و در مورد آن احساس نا امیدی کرده ایم (مارکمن و همکاران، ۲۰۱۰).
۲-۲-۸-۱-۶ ماشه چکان های جزیی[۱۱۱]