۳- قدرت : احساس قدرت وقتی به وجود میآید که نوجوان بداند منابع، فرصت و قابلیت آن را دارد که به طرق عمده بر شرایط زندگی خویش تأثیر بگذارد (علی پور، ۱۳۸۳).
۴- الگوها : نکات راهنمایی هستند که نوجوان به مدد آن ها، الگوهای انسانی، فلسفی و عملیاتی برای خویش فراهم میکند تا او را در استقرار ارزش های معنادار، هدف ها، آرمان ها و معیارهای شخصی کمک کنند و برای اینکه عزت نفس زیاد به وجود آید و حفظ شود باید تمام چهار شرط، پیوسته موجود باشند. هیچ یک از این ها بر دیگری برتری ندارند و اگر هرکدام شان به حد کافی فراهم نشوند، موجب کاهش یا تغییر شکل عزت نفس میشوند (علی پور، ۱۳۸۳).
۲-۱۸- چگونگی تکامل عزت نفس
نظر فرد نسبت به خویشتن و حس عزت نفس، به تدریج در طول زندگی تکامل پیدا میکند. این حس از کودکی آغاز می شود و طی مراحلی که به تدریج پیچیده تر می شود، پیشرفت میکند. خود در هریک از این مراحل، عقاید، احساسات و بالاخره افکار پیچیده ی جدیدی نسبت به خویشتن دارد و مجموع همه این ها موجب می شود که وی به طور کلی، خویش را موجودی ارزشمند یا بی کفایت بداند. دوره نوجوانی از حیث عزت نفس، یکی از بحرانی ترین دوره های زندگی است و به عقیده یکی از روان کاوان به نام اریک اریکسون، در این دوره است که شخص نیاز دارد، هویتی ثابت به دست آورد، خودش را به عنوان فردی بی همتا، جدا از دیگران بشناسد. توانایی ها و استعدادهای خود را تشخیص دهد و بتواند به عنوان فردی که در زندگی اش هدف دارد، احساس ارزشمند بودن کند و در واقع می توان گفت که احساس ارزشمند بودن از کودکی به دوره ی نوجوانی منتقل می شود و در طول نوجوانی، این نگرش ها باید تقریباً به طور کامل دوباره وارد میدان عمل شوند و بسیاری از ادراکات جدید بر آن ها افزوده شود تا نوجوان بهتر بتواند به ارزیابی میزان ارزش خود بپردازد (علی پور، ۱۳۸۳).
۲-۱۹- اهمیت عزت نفس
اکثر متخصصان عزت نفس را به عنوان عامل اصلی در سازگاری اجتماعی– عاطفی در نظر می گیرند. این دیدگاه بسیار گسترده است و تاریخچه ای طولانی دارد. روان شناسان و جامعه شناسان مهمی از قبیل ویلیام جیمز، جورج هربت مید، چارلز کولی از جمله اولین افرادی بودند که بر اهمیت احترام به خود مثبت تأکید داشتند. سال ها بعد نوفرویدینها همچون آدلر، هورنای، راجرز و فروم مفهوم خود پنداره را در نظریات خود پیرامون شخصیت وارد کردند. سال ها بعد روان شناسان نظریه را با پژوهش تجربی در آمیخته و به این نتیجه رسیدند که عزت نفس مثبت با عملکرد مناسب تر و مؤثرتر مرتبط است. برای مثال افسردگی با نوعی سبک شناختی مرتبط است که شامل ارزیابی های انتقادی و منفی بیش از حد، ازخود است (پوپ و همکاران، ۱۹۸۹؛ ترجمه تجلی، ۱۳۷۹). همه افراد، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس واقعاً بر همه سطوح زندگی اثر میگذارد. در حقیقت بررسی های گوناگون روان شناسی حاکی از آن است که چنانچه نیاز به عزت نفس ارضا نشود،نیازهای گسترده تر نظیر نیاز به آفریدن، پیشرفت و یا درک استعداد بالقوه محدود می ماند. (کلمز و همکاران، ۱۳۸۱). احترام به خود سالم، به ویژه در مورد کودکان امری ارزشمند محسوب میگردد، زیرا به مثابه بینایی برای ادراکات کودک از تجارب زندگی عمل میکند. به طور کلی احترام به خود جنبه مهمی از عملکرد کلی کودک است و به طور تعاملی با حوزه های دیگر از جمله سلامت روان و عملکرد تحصیلی ارتباط دارد (پوپ و همکاران، ۱۳۷۴).
۲-۲۰- نظریه های عزت نفس
جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه عزت نفس ارائه دادهاند و عزت نفس را یک مورد مهم می دانند، بر نظرات برخی از آن ها به طور اختصار اشاره میکنیم.
۱- نظریه ی ویلیام جیمز
در بررسی عزت نفس، اولین کار توسط ویلیام جیمز انجام شده است. وی به توضیح تمیز بین خود ادراک شده و خود ایده آل پرداخت و آن را به سه عنصر : مادی (بدن، خانواده، خانه)، اجتماعی(فرد در عین داشتن سطوح مختلف اجتماعی، برای سایر افراد قابل شناخت است) و روحانی(حالات هشیاری و تمایلات) تقسیم کرد. او معتقد بود که تصور فرد از خود در عین تعاملات اجتماعی، یعنی از زمانی که متولد شده و مورد شناسایی دیگران قرار میگیرد، شکل میگیرد(بیابانگرد، ۱۳۷۲). عزت نفس را ارزیابی مداوم شخص از ارزشمندی خویشتن خود و یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی خود تعریف کردهاست. او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود و زود گذر نیست. برطبق نظر راجرز، عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود میآید. نیاز به توجه مثبت دیگران شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آمیز، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف محیط به خصوص اولیاء کودک است (راجرز[۴۷]، ۱۹۹۵).
۲- نظریه کوپر اسمیت
کوپر اسمیت، عزت نفس را یک ارزشیابی فردی میداند که معمولاً با توجه به خویشتن حفظ می شود (پروین، ۱۹۸۹). کوپراسمیت چهار عامل اسنادی را برای رشد عزت نفس بیان میکند. نخستین آن و مقدم بر تمام عوامل، میزان احترام، پذیرش و علاقه مندی که یک فرد دریافت میکند. دومین عامل اسنادی، تاریخ و تجارب موفقیت هایمان در زندگی و سومین عامل ارزش ها و انتظاراتی است که بر مبنای آن تجارب را مورد تفسیر قرار میدهیم و چهارمین عامل نحوه ی پاسخ فرد به از دست دادن ارزش ها میباشد (پروین، ۱۹۸۹).
۳- نظریه مازلو
مازلو در سلسله مراتب نیازها و در سطح سوم، احترام به خود یا عزت نفس را قرار میدهد مشتمل بر تمایل شایستگی، چیرگی، پیشرفت، توانمندی، کفایت، اطمینان، استقلال و آزادی است. زمانی که این نیازها ارضا شود، فرد احساس ارزشمندی، توانایی، قابلیت مثمر ثمر بودن و اطمینان میکند و چنانچه این نیازها برآورده نشود فرد احساس حقارت، درماندگی، ضعف، دلسردی و ناامیدی میکند (مازلو[۴۸]، ۱۹۷۰).
۴- نظریه ی مید[۴۹]
کوپر اسمیت (۱۹۶۷) درباره نظریه مید میگوید او به عنوان جامعه شناس توجه اش به فرآیندی بود که در اثر آن فرد عضو سازگار اجتماعش می شود. مید نتیجه میگیرد که در جریان این فرایند فرد ایده ها و نگرش های ابراز شده توسط افراد مهم زندگی اش را درونی می کند. اعمال و نگرش های آن ها را مشاهده میکند و آن ها را اغلب بدون شناخت پذیرفته و مثل اینکه از آن خویش میداند. او نگرش خودش را کسب میکند که با نگرش هایی که افراد مهم در زندگی او ابراز کردهاند هماهنگ است و با درونی کردن واکنش دیگران نسبت به خودش آن گونه که آنان برای او ارزش قائل اند برای خودش ارزش قائل میشوند. و خودش را تا حدی که آن ها او را طرد کرده نادیده گرفته و باور میکند چیزهایی را که دیگران به او نسبت میدهند. از گفته های مید میتواند نتیجه گرفت که عزت نفس تا حدی از ارزیابی منعکس شده دیگران ناشی می شود. هیچ انسانی در ارزیابی از خود یک جزیره تنها نیست که فقط خودش باشد. او در درون خود آئینه منعکس کننده گروه اجتماعی اش را حمل میکند. اگر او ارزش زیادی برای خودش قائل است، افرادی در زندگی او بوده اند که با توجه به احترام با او رفتار نموده اند و اگر او خود را دست کم میگیرد افراد مهم دیگر به صورت یک شیء با او رفتار نموده اند. تفکر و نحوه ی رفتار افراد مهم کلید اصلی نظریه مید در مطالعه عزت نفس است.
۵- نظریه ی روزنبرگ