البته در مواردی هم شخص با آنکه دچار فقر نیست و از طبقات کم درآمد هم محسوب نمی شود باز هم برای به دست آوردن مال مرتکب جرم و جنایت می شود که این امر هم خود مبحثی جدا میطلبد. شاید بتوان گفت که در چنین مواردی حرص، زیاده خواهی افراد است که آنان را وادار می کند تا مرتکب جرم شوند
نه فقر آنان. پس اختلاف طبقاتی که بین افراد یک جامعه وجود دارد و تفاوتی که بین فقیر و غنی است، خود از عمده عاملهایی است که اشخاص طبقه پایین را برمیانگیزد تا مرتکب جرم شوند. در ادامه میتوان گفت که فقر اقتصادی هم یکی از عاملهایی است که ممکن است باعث بزهکاری در افراد شود
و ممکن است حتی افراد را به سوی بزهکاری سوق دهد ولی هیچ گاه نمی شود گفت که افرادی که فقیر هستند حتماً بزهکار هم هستند.[۴۹]
در پایان چنین میتوان افزود که فقر اقتصادی، از جمله عاملهای بزهکاری ممکن است باعث ارتکاب افراد به جرم و بزه شوند و برای اینکه افراد چیزی که میخواهند نمی توانند از راه قانونی به دست آورند،
با توسل به زور یا راه های غیر قانونی آن را میخواهند صاحب شوند در نتیجه به سوی بزهکاری روی آورده و مرتکب جرم و جنایت میشوند.
دکتر «جی – ال – برن» در زمینه رابطه فقر و بحران اقتصادی و در نهایت علتهای بزهکاری چنین بیان می کند:
۱- بالاترین نسبت بزهکاران در میان خانوادههایی وجود دارد که پدرانشان فاقد مهارت و تخصص بوده یا اینکه در خانوادههایشان بیکاری حکم فرماست.
۲- وضع خانه کسانی که مورد بازدید مددکاران اجتماعی قرار گرفتهاند بسیار بد تشخیص داده شد
و میزان بزهکاران در میان آنان بسیار بالا بوده است.
۳- در نقاطی که افزایش جمعیت زیاد بوده است، میزان بزهکاری نیز بیش از سایر نقاط بوده است.
۴- تغذیه ناقص و کمبود مواد غذایی در وضع رشد بدنی اطفال بی تاثیر نبوده و در بزهکاری آنان تأثیر فراوان داشته است.
با توجه به نظریه دکتر جی – ال – برن ، میتوان گفت که ساخت اقتصادی در زندگی یک اجتماع تأثیر دارد و یا به بیان صحیحتر و شیواتر: «رژیم سرمایه داری منشأ بروز جرایم است و ارتکاب جرم واکنشی است بر ضد بیدادگری اجتماعی» .[۵۰]
بند سوم : آیا همه افرادی که دچار فقر هستند مرتکب جرم میشوند؟
شکی نیست که بین وضعیت اقتصادی و ارتکاب جرم خاصه جرایم مالی، رابطه دقیقی وجود دارد
و به این دلیل تحول اقتصادی و بحرانهای اقتصادی و یا تحول نامتعادل اقتصادی موجب بروز تحول و ارتکاب جرم می شود و انعکاس و تأثیر آن در پیدایش و تکوین و توسعه پدیده جرم تأثیر فراوان دارد. با آنکه در مبحث فوق گفته شد، فقر ممکن است از عوامل بزهکاری باشد ولی نمی توان این را به مثابه یک اصل پذیرفت که فقرا دچار بزهکاری میشوند یا اینکه بزهکاران فقیر هستند چون در بسیاری از موارد می شود
مثالهایی آورد و نمونه هایی عینی ذکر کرد که در آن فقر تأثیری در بزهکاری ندارد و میتوان افراد فقیری
را دید که با آنکه در نهایت فقر و تنگدستی هستند و اوضاع و احوال اقتصادی بر آنان سخت ناگوار است
و در تنگناهای بحرانی قرار گرفتهاند، اما هیچ گاه مرتکب بزه نشدهاند و نمیشوند. برای این افراد که در عین فقیری مرتکب جرم نشدهاند، میتوان عامل معنوی را بیان کرد. عاملی که همواره مانع از ارتکاب جرم است
و آن عامل، چیزی جز احساسهای معنوی و ایمان افراد نیست. یعنی هر فردی که ایمان داشته باشد هیچگاه به خود اجازه نمیدهد که به غیر از دستورهای الهی عمل کند.
دکتر کینیا، در زمینه رابطه وضعیت اقتصادی چنین مینویسد:
شکی نیست که بین وضعیت اقتصادی و ارتکاب جرم خاصه جرایم مالی، رابطه دقیقی وجود دارد . به این دلیل، تحول اقتصادی و بحرانهای اقتصادی و یا تحول نامتعادل اقتصادی، موجب بروز تحول و ارتکاب جرم می شود و انعکاس و تأثیر آن در پیدایش و تکوین و توسعه پدیده جرم، تأثیر فراوان دارد. نوسانهای اقتصادی و نوسان قیمتها و دستمزدها و بازار پول، تأثیر فراوان در ارتکاب جرایم مالی دارد، به طوری که اگر اوضاع اقتصادی به بهبودی سوق داده شود ، جرایم بر ضد اموال مانند دزدی و… تقلیل مییابد و به عکس اوضاع نامساعد اقتصادی موجب ازدیاد این گونه جرایم می شود.
جرایم فقط جنبه مالی ندارند بلکه بر ضد اشخاص و اخلاق نیز وقوع مییابند. این قبیل جرایم، خشونت آمیز همیشه وجود دارد و به طور جزئی زیر تأثیر نوسانهای اقتصادی قرار می گیرند. اما از خصیصه های تبهکاری دوره حاضر، که موجب بروز نگرانی و اضطراب شدید شده است، مسأله تکرار جرم، تبهکاران
حرفهای و خطرناک است که عاملهای اقتصادی را میتوان به تنهایی در وقوع آن مؤثر دانست.
بلکه باید ریشه های آن را در تأثیرهای پیچیده و تناقضهای فرهنگی و اقتصادی جستجو کرد.
در پایان، کوتاه و فشرده چنین می شود نتیجه گرفت که فقر، ممکن است از عاملهای بزهکاری باشد اما نمی شود گفت که حتماً عامل بزهکاری است. چنانچه در بسیاری از موارد که بزهکاری افراد دیده می شود، فقر نقشی ندارد و اثری از فقر هم مشاهده نمی شود و دیگر اینکه هر فقیری نمیتواند بزهکار باشد و هر بزهکای هم فقیر نیست. بنابرین باید گفت که فقرا حتماً مجرم نیستند و برخی فقرا با اتکاء به فضیلتهای انسانی هیچ بزهی را مرتکب نمیشوند پس فقر می تواند از عوامل بزهکاری افراد باشد اما نه در تمامی جرایم. [۵۱]
گفتار دوم:مشکلات آموزشی
از نظر محققان ، شخصیت کودک مثل مومی است که بر اثر شیوه های تربیتی والدین شکل میگیرد لذا بی سوادی والدین، دوری آن ها از محیط خانواده، اعتیاد، فقر و ناتوانی از تامین نیازهای اولیه، موجب ناتوانی والدین در تربیت فرزندان می شود. لذا در مسیر اجتماعی شدن کودک، فرایند ناقصی اعمال
می شود و کودک به مرور دچار عقب افتادگی اجتماعی شده و جامعه ستیز میگردد.
افت تحصیلی،زمینه عقب ماندگی در عرصه فعالیت های اجتماعی را پدید می آورد و زمینه سازروی آوردن به فعالیتها و مشاغل کاذب و سرگرمی های ناسالم می شود. در مورد این مطلب که مدرسه، در جامعه پذیری کودکان و آموزش مهارت های زندگی ، توسعه دانایی، گسترش آگاهی و تقویت احساس مسئولیت افراد و هم چنین پیشگیری از بزهکاری و مهار آن ، نقش ساختاری دارد، تردیدی وجود ندارد. توسعه شهرنشینی و افزایش آگاهی زنان، تغییر شرایط اجتماعی و اقتصادی آنان و اشتغال زنان ومردان ، کاهش حضور و ارتباط افراد خانواده در خانه و سپری شدن اوقات بیشتر کودکان و نوجوانان در مدرسه را در پی داشته است به نحوی که امروزه حتی بحث آموزش و پرورش قبل از دبستان تأکید بر این نکته است که حتی اجتماعی کردن کودک در مراحل اولیه زندگی در آینده، منحصراًً در خانواده انجام نخواهد پذیرفت. از این رو مدارس، در دوره ای از زندگی افراد، یعنی سالهای شکل گیری شخصیت آنان، مسئول آموزش و عملاً جایگزینی والدین در تعلیم و تربیت و انتقال دانایی به کودکان و نوجوانان هستند.
پژوهش ها نشان میدهند اکثریت کودکان بزهکار از نظر تحصیلی با مشکلاتی نظیر بی سوادی یا سواد در حد ابتدایی و راهنمایی مواجه هستند و به ندرت دبیرستان را به پایان رسانده اند و اغلب آن ها ترک تحصیل کردهاند. اگرچه دیدگاه های متفاوتی وجود دارد اما بسیاری از متخصصین و نظریه پردازان با این مطلب که نظام آموزش و پرورش نیز مسئول میزان بالای بزهکاری نوجوانان است موافقند. [۵۲]
بند اول: عملکرد و شکست تحصیلی و بزهکاری