۱-۶-۲-۴آموزش هوش هیجانی:در تحقیق حاظر منظور از مفهوم عملیاتی برنامه آموزش هوش هیجانی – عاطفی یک برنامه ی محقق ساخته که از لحاظ تعداد جلسات و مدت زمان آن طبق برنامه ی عملی سارا مک نامارا ([۴۰]۲۰۰۳) از لحاظ محتوا از رویکرد بار –آن و از بسته های آموزش هوش هیجانی سعید بی نیاز (۱۳۹۰) ،رمضان زاده (۱۳۹۰) اقتباس و تهیه شده و به عنوان متغیر مستقل بر روی گروه مادران دارای فرزند با معلولیت جسمی –حرکتی طی شش هفته به صورت هفته ای دو جلسه (هر جلسه ۶۰دقیقه )و در کل ۱۲ جلسه انجام خواهد شد.
فصل ۲
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
۲-۱ هوش هیجانی :
هیجانها بخش اعظمی از زندگی را در بر میگیرند. حضور مستقیم و غیرمستقیم هیجانها را میتوان در استدلال و عقلانیت مشاهده کرد. بیاعتنایی به هیجانها، عدم مدیریت آن ها و مسامحه در بیان آن ها میتواند هزینه های گزافی را برای انسان درپی داشته باشد. پژوهشهای نوین نشان میدهند که فقدان هوش هیجانی میتواند آثار مخربی را در زمینههای فردی و اجتماعی ایجاد کند و برعکس، تحصیل و تقویت آن، زمینهساز موفقیتهای بزرگ خواهد بود. آموزش هوش هیجانی میتواند بستر مناسبی برای اعتلای فردی و اجتماعی در حوزه های مختلف و متنوع فرهنگ فراهم آورد(فاطمی ۱۳۸۵).
به اعتقاد برخی از صاحبنظران، هوش هیجانی در زندگی عادی اهمیت زیادی دارد. به نظر میرسد این فرض که برخی نمیتوانند با هیجانهای خود به خوبی کنار بیایند، روابط بین فردی مطلوبی ندارند، از سلامت روانی کمتری بهرهمندند و موفقیتهای شغلی کمتری را تجربه مینمایند، فرض معقولی است. حوزه هوش عاطفی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه، از بطن روانشناسی علمی ظهور پیدا کرد، از این رو مربیان، روانپزشکان، متخصصان منابع انسانی و سایرین به این موضوع علاقمند شدند و بدین ترتیب، این حوزه توسعه یافت. از زمانی که مجلههای معتبر علمی مقاله هایی در این زمینه به چاپ رساندند تا به امروز مجلهها و مقاله های پژوهشی، فعالیتهای مربوط به این حوزه را گزارش میکنند(سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴).
۲-۱-۱تاریخچه و دیدگاههای هوش هیجانی:
عبارت هوش هیجانی حدود سال ۱۹۹۰م در ادبیات پژوهشی به کار برده میشد، اما عمومیت یافتن آن به سال ۱۹۹۵م، هنگامی که کتاب هوش هیجانی، نوشته دانیل گلمن، پر فروشترین کتاب نیویورک تایمز شد، برمیگردد(هین ،۱۳۸۴). در سال ۱۹۹۰م پیتر سالووی و جان مایر اصطلاح هوش هیجانی را به معنای توانایی زیر نظرگرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آن ها و استفاده از اطلاعات حاصل از آن ها در تفکر و اعمال خود، گرفتند. در سال ۱۹۹۵م گلمن اصطلاح هوش هیجانی را سرِ زبانها انداخت. گلمن معتقد است در پیشبینی قابلیت اشخاص، هوش هیجانی شاخص بهتری است تا هوشبهر حاصل از آزمونهای سنتی هوش.
از نظر گلمن، هوش هیجانی دست کم چهار حوزه دارد:
۱٫ آگاهی هیجانی (برای مثال، توانایی جدا کردن احساسات از اعمال)،
۲٫ مدیریت هیجانات (برای نمونه، توانایی کنترل عصبانیت)،
۳٫ تشخیص هیجانات دیگران (برای مثال، دیدن دنیا از دریچه چشم دیگران)،
۴٫ اداره کردن روابط (توانای حل مشکلات و روابط)(سانتراک ۱۳۸۵).
در حوزه روانشناسی ریشههای تئوری هوش هیجانی به آغاز نهضت هوش هیجانی باز میگردد. ای. ال. ثرندایک [۴۱](۱۹۲۰م) یکی از اولین کسانی بود که جنبههایی از هوش هیجانی را با عنوان هوش اجتماعی مطرح کرد. او در سال ۱۹۲۰م هوش اجتماعی را شامل مؤلفههای گستردهای میدانست که هر یک به تواناییهای مختلفی در زمینه هوش و ابعاد مختلف آن اشاره میکردند. در سال ۱۹۳۷م رابرت ثرندایک و استرن تلاشهای قبلی انجام شده توسط ای. ال. ثرندایک را مرور کردند و به معرفی سه حوزه متفاوت و در عین حال، نزدیک به هوش اجتماعی پرداختند. اولین بخش اساساً به نگرش فرد به جامعه و شکل یا بخش مؤلفههای متفاوت آن برمیگردد. بخش دوم، شامل دانش اجتماعی است. شکل سوم، هوش اجتماعی، میزان سازگاری اجتماعی فرد را در بر میگرفت.وکسلر[۴۲] در سال ۱۹۵۲م همراه با گسترده کردن آموزههای بهره هوشی، تواناییهای عاطفی را به عنوان بخشی از تواناییهای معروف هوش، تصدیق کرد. هاوارد گاردنر (۱۹۸۳م) نیز در احیای تئوری هوش هیجانی در روانشناسی نقش برجستهای ایفا کردهاست. مدل تأثیرگذاری وی تحت عنوان هوشهای متکثر یا هوشهای چندگانه شامل انواع متفاوتی از هوش، از جمله هوش شخصی، هوش میانفردی و هوش درون فردی است.
شاید بتوان گفت که روون بار- آن (۱۹۸۸م) اولین کسی است که گامهای نخستین را برای ارزیابی هوش هیجانی به عنوان معیاری از سلامت برداشته است. وی در رساله دکتری خود اصطلاح ضریب هیجانی را در مقابل بهره هوشی به کار برده است. این، درست زمانی است که اصطلاح هوش هیجانی هنوز معروفیت عمومی پیدا نکرده و هنوز سالوی و مایر اولین مدل هوش هیجانی خود را به چاپ نرساندهاند. بار-آن (۲۰۰۰م) اینک هوش هیجانی را به عنوان مجموعهای مشتمل بر دانش هیجانی و اجتماعی و تواناییهایی مطرح میکند که بر توانایی عمومی ما در برخورد مؤثر با خواستههای محیطی تأثیر میگذارند. این مجموعه، شامل مواردی است که عبارتاند از:
توانایی آگاه بودن، فهمیدن و بیان کردن خود.
توانایی آگاه بودن، فهمیدن و برقراری ارتباط با دیگران.
توانایی برخورد با هیجانهای شدید و کنترل سائقها و تکانههای درونی.
توانایی سازگاری با تغییر و حل مشکلات شخصی یا اجتماعی.
پنج حوزه مطروحه در مدل وی عبارتاند از: مهارتهای درون فردی، مهارتهای میان فردی، سازگاری، مدیریت استرس، و حال عمومی. بالأخره در سال ۱۹۹۰م پیتر سالوی و همکارش جان مایر که در حال حاضر در دانشگاه نیوهمپشایر[۴۳]کار میکنند، مقاله خود با عنوان «هوش هیجانی» که بیشترین تأثیر را در حوزه تئوری هوش هیجانی برجا گذاشته، به چاپ رساندند.
سالوی و مایر (۱۹۹۰م) در مدل اولیه خود هوش هیجانی را این گونه تعریف کردند: «توانایی نظارت بر احساسات و هیجانهای خود و دیگران، توانایی تمییز دادن هیجانهای متفاوت و متنوع و توانایی استفاده از این اطلاعات برای راهنمایی و هدایت فکر و عمل» (فاطمی ۱۳۸۵).
گلمن در سال ۱۹۹۵م با بهره گرفتن از تحقیقات سالوی، مایر و دیگران، کتابی با عنوان هوش هیجانی نوشت. از این تاریخ به بعد، اصطلاح هوش هیجانی شهرت جهانی پیدا کرد. در حال حاضر در جهان و ایران صدها کتاب و مقاله در مورد هوش هیجانی تدوین شده و چندین همایش و کارگاه آموزشی نیز به آن اختصاص یافته است. نظریه های چند هوشی، از قبیل نظریه گاردنر و استرنبرگ، حرفهای زیادی برای گفتن داشتهاند. این نظریه ها ما را واداشتهاند که تلقی وسیعتری از هوش و قابلیت داشته باشیم. متولیان تعلیم و تربیت را نیز ترغیب کردهاند برنامه هایی تدوین کنند که در حیطههای مختلف به دانش آموزان و دانشجویان آموزش بدهند(سانتراک ۱۳۸۵).