از طرف دیگر کودکانی که در خانواده های بسیار مرفه رشد میکنند، با مشکلات دیگری مواجه هستند. والدین این کودکان به علت گرفتاریهای فراوان مربوط به مشاغل سطح بالایشان و یا امکانات فراوانی که دارند، تربیت فرزندان را به پرستار و یا بستگان نزدیک میسپرند و رابطه والد- فرزندی مناسبی در این خانواده ها برقرار نمیباشد (برجعلی،۱۳۸۴).
ج- شخصیت والدین
از جمله عواملی که شیوه های فرزندپروری والدین را تحت تاثیر قرار میدهد، شخصیت والدین است. والدین با شخصیتهای متفاوت، رفتارهای متفاوتی با فرزندان خود دارند. به این ترتیب والدین آشفته بیشتر از دیگران با خطر داشتن فرزندان آشفته روبهرو خواهند بود. لانگ و همکاران (۱۹۹۶) نشان دادهاند که تحریک پذیری دائمی والدین میتواند به سلامت عاطفی کودک و رشد تواناییهای شناختی او آسیب برساند. مادرانی که از افسردگی رنج میبرند در مقایسه با مادران دیگر با فرزندان خود کمتر عاطفی و صمیمی و بیشتر محافطه کارند. آن ها با کودک بزرگتر خود کمتر بردبارند و بیشتر تمایل دارند او را تنبیه کنند. برعکس کودکان تقریبا یکساله ای که مادران شاد دارند، با والدین خود رابطه محکمتری برقرار میکنند و در نتیجه به نظر میرسد که نسبت به کودکانی که والدین آن ها ظاهراً شاد نیستند، امتیازات بیشتری به دست میآورند(گنجی،۱۳۸۵).
د- تحصیلات والدین
میزان تحصیلات والدین در شیوه های رفتار آنان با فرزندان خود تاثیر فراوانی دارد. پدران و مادرانی که از تحصیلات عالیتر و عمیقتری برخوردارند، در مقایسه با والدینی که تحصیلات کمتری دارند، رفتار دوستانه تر و آزادتری با فرزند خود دارند (احدی،۱۳۸۱).
همچنین والدینی که سطح تحصیلات پایین تر دارند، بیشتر به شیوه های سنتی با فرزندان خود برخورد میکنند و سختگیریهای بیشتری دارند.
۲-۲-۸-۳- عوامل فرهنگی و محیطی
در هر جامعهای قشرها و طبقات مختلف اجتماعی وجود دارند که هریک دارای ارزشها، عقاید،
هنجارها، شیوه زندگی و فرهنگ خاصی هستند. نوع تربیت کودک تحت تاثیر طبقه اجتماعی قرار میگیرد. شیوه های تعلیم و تربیت کودک در خانواده های متعلق به گروههای اجتماعی و فرهنگی متفاوت،از یکدیگر متمایز است. به طور کلی شیوه های تربیتی کودکان در طبقات متوسط از تعادل بیشتری برخوردار است. افراد طبقه متوسط برای استقلال کودک و موقعیت فردی او اهمیت قائل اند. این طبقه میل دارند دائما وضع اجتماعی خود را ترقی دهند و همین تمایل سبب میشود که فرزندان خود را به مشاغل مهم و پیشرفت در تحصیل، تشویق کنند. این خانواده ها در تربیت کودکان خود از روی تنبیه و تربیت معین اقدام میکنند و در هر مرحله از رشد، احتیاجات و امور تربیتی مربوط به آن دوره را مد نظر قرار میدهند (علیزاده،۱۳۸۰).
فرهنگهای متفاوت دیدگاههای گوناگونی در مورد تربیت فرزند دارند. به عنوان مثال والدین متعصب مستعمره نیوانگلند معتقد بودند که کودکان اصولا خودسرند و باید رام شوند. آنان کودکانشان را به شدت تنبیه میکردند و کودکان هم مجموعا مطیع بودند. تفاوت بین مادران ژاپنی و آمریکایی دو نوع رفتار متضاد را نشان میدهد. مادران آمریکایی کودکان خود را به استقلال و اتکا به نفس تشویق میکنند، در حالی که مادران ژاپنی وظیفه خود میدانند که کودکان خود را وابسته و وفادار به خود و سایر اعضای خانواده بار آورند (ماسن و همکاران،۲۰۰۵).
۲-۲-۹٫ نظریه های مربوط به شیوه های فرزندپروری
مطالعات کلاسیک بر روی مادران نشان دادهاست که شیوه های تربیتی والدین را میتوان بر دو گرایش دیرپای اولیه تجزیه کرد. در بررسیهای اولیه، سیموندز (۱۹۹۳) سلطهگری- سلطه پذیری را به عنوان انگیزه مادران برای کنترل رفتار کودکانشان برشمرد. جنبه دوم پذیرش- طرد به گرایش عاطفی مادران نسبت به کودکانشان اشاره دارد. پس از آن سایر محققین نظریاتی را در این زمینه ارائه نمودند که در ادامه مورد بررسی قرار میگیرد (انتن و گولان،۲۰۰۹).
۲-۲-۹-۱٫ شیوه های فرزندپروری از دیدگاه شفر
شفر (۱۹۸۹) مطالعه توصیفی اولیه و تحلیل عوامل رفتاری مادران و تعامل مادر- کودک را با انجام
مصاحبه ها و مشاهدههای مستقیم انجام داد. در دیدگاه شفر، رفتار والد در دو محور خودمحتاری- کنترل و خصومت- عشق قرار دارد. رفتار والد در امتداد محور خودمحتاری- کنترل از دادن استقلال نسبتا کامل به کودک تا کنترل تام بر فعالیتهای او ادامه دارد. در امتداد محور خصومت- عشق، اعمال والدین از مهرورزی مفرط و رفتار کودک مدار، تا رفتار خصمانه و قطع ارتباط با کودک ادامه دارد. این عوامل اولیه باهم برخورد میکنند و ربع دایرهای را تشکیل میدهند که هریک الگوی منحصر به فردی از رفتار فرزندپروری را توصیف میکند. ربع اول، خودمختاری- عشق، آن دسته از رفتارهای والد است که حس فردیت و استقلال کودک را تصدیق و تسهیل میکند و در عین حال به ابراز محبت و حمایت میپردازد. ربع دوم، کنترل- عشق، دربرگیرنده مجموعه متعارفی از رفتارها و نگرشهای تربیتی است این الگو نشان دهنده رفتار انحصار طلبانه والد است. برعکس، کنترل خصمانه و تحریک پذیری خصمانه مشخص کننده مجموعه رفتارهای والد در ربع سوم (کنترل- خصومت) است. شیوه های موجود در ربع چهارم (خودمختاری- خصومت) به صورت طرد، مسامحه گری، بیتفاوتی و کنارهگیری نامگذاری شده اند. عدم وجود رابطه که از دور نگه داشتن کودک تا رد خشمگینانه تلاشهای او بریا ایجاد تعامل امتداد دارد، ظاهراً معیارهای رفتاری اصلی این ربع دایره را نشان میدهد. همچنین والدینی که هم پذیرا و هم سختگیرند ممکن است حامی و بخشنده تلقی شوند و والدین طرد کننده و سختگیر متوقع و منفیباف تلقی شوند. (مک کوبی و مارتین، ۲۰۰۵).
۲-۲-۹-۲٫ شیوه های فرزندپروری از دیدگاه مککوبی و مارتین
مک کوبی و مارتین(۲۰۰۵) سبک تربیتی دیگری را تحت عنوان سبک بیمسئولیتی ئالدین بیمسئولیت ارائه دادهاند. این والدین هیچ درخواستی از فرزند خود ندارند. آن چه که آن ها را از والدین سهلگیر متمایز میسازد این است که کمتر به کودک میرسند و بیشتر به نیازهای خود متمرکز میشوند. والدین بیمسئلیت مراقب فرزند خود نیستند و به عقیده برخی مولفان این نوع سبک تربیتی میتواند به بیبند و باری فرزندان و حتی خشونت خانواده منجر گردد(برجعلی،۱۳۸۴).
۲-۲-۹-۳٫ شیوه های فرزندپروری از دیدگاه گوردن
گودرن والدین را بر اساس نوع رفتار با کودک به سه دسته تقسیم کردهاست:
۱- والدین برنده: والدین برنده آنهایی هستند که میخواهند به هر نحوی در رابطه و تلاش بین خود و