۲-۴-۲) تعریف درگیری شغلی
درگیری شغلی بر مبنای اعتقاد آلپورت به عنوان یک نگرش، متغیر مهمی است که به افزایش اثربخشی سازمان کمک شایانی میکند. هرچه سطح درگیری شغلی کارکنان یک سازمان بالاتر باشد، اثربخشی آن نیز افزایش خواهد یافت. اولین بار واژه “درگیری شغلی” توسط لودال[۲۲] و کجنر[۲۳] ۱۹۶۵ عنوان شد و به این صورت تعریف گردید که ارزشهای شغلی به بخشی از زندگی شخصی افراد تبدیل میشوند (Rotenberry and Moberg, 2007:203). ایشان پدیده ی درگیری شغلی را از طریق بحث درخصوص عوامل مرتبط با طراحی شغل و درگیری شغلی، عنوان نمودند. لی[۲۴] و لانگ[۲۵] (۱۹۹۹) درگیری شغلی را به عنوان درجه ای که فرد از لحاظ عاطفی و روانی با شغل خویش همانند سازی می کند، تعریف نموده اند و به عنوان درجه ای است که فرد درگیر کار خویش شده و در فرایند تصمیم گیری مشارکت می کند (Iqbal Khan, 2011:253).
بلاو و بول درگیری شغلی را به عنوان:
-
- درجه ای که شخص در مسایل مربوط با شغل خویش فعالانه شرکت میکند.
-
- درجه ای که عزت نفس و ارزش شخصی فرد بواسطه ی سطح عملکرد وی ادراک می شود.
- درجه ای که شغل فرد نگرش های شخصی وی را تحت تاثیر قرار میدهد، تعریف نموده است (Blau and Boal, 1987:289 ).
پائولی[۲۶]، الیگر[۲۷] و استون- رومرو[۲۸] (۱۹۹۴) درگیری شغلی را به صورت میزانی که فرد مشغول، و علاقه مند به شغل فعلی خویش می شود، تعریف نموده اند. درگیری شغلی یکی از مهمترین عواملی است که قدرت اختیار کارکنان و مشارکت ایشان در فرایند تصمیم گیری را افزایش میدهد. درگیری در فرایند تصمیم گیری و مسائل مربوط به شغل، میتوانند عملکرد کارکنان را بهبود بخشد (میرهاشمی و حنیفی، ۱۳۹۰: ۱۴۲). ایشان همچنین بر عدم تمایز بین درگیری با شغل فعلی (درگیری شغلی) و درگیری با کار به طور کلی (محوریت کار) تأکید میکنند. در واقع درگیری شغلی به این اعتقاد بر میگردد که شغل پر اهمیت است و افراد بایستی در کارشان برای ترقی خویش درگیر شوند.
درگیری شغلی عاملی حیاتی در شکل دهی نتایج کاری کارکنان میباشد. هاکمن[۲۹] و لاولر[۳۰] عنوان کردند که درگیری شغلی عاملی برجسته و مؤثر در شکلدهی انگیزش کارکنان میباشد (Freund, 2005:6).
درگیری شغلی یکی از عناصر مهمی است که تاثیرات مثبتی بر روی کارکنان و نتایج سازمانی دارد. لی و لانگ[۳۱] (۱۹۹۹) درگیری شغلی را به عنوان درجه ای که فرد از لحاظ عاطفی یا روانی با شغل خویش ارتباط برقرار کرده و تعیین هویت می شود. ریتز و جول[۳۲] (۱۹۷۹) بیان داشتند که درگیری شغلی به اهمیت شغل در زندگی عادی و روزمره ی افراد مرتبط است. بدان معنا که اگر کسی به شغل خویش اهمیت دهد در نتیجه به آن وفادار نیز خواهد ماند (Iqbal Khan et al.., 2011:257).
ویگور اشاره دارد بر اینکه درگیری شغلی نوعی اشتیاق و تصمیم برای صرف انرژی و تلاش در کار، توسط کارمند میباشد. در واقع بر وقف احساسی افراد در محیط کار اشاره دارد. به معنای یافتن معنا و هدف برای شغل و نیز علاقمند و مشتاق شغل بوده و به کاری که انجام میدهد افتخار کند. برای کارمندان با درگیری شغلی بالا زمان در محیط کار به سرعت سپری می شود. درگیری شغلی میتواند به عنوان مرحله ی پایدار و ماندگار عاطفی- انگیزشی برای انجام کار به صورت کامل و درست میباشد (Menguc et al.., 2012:2).
لاولر (۱۹۸۶) مشاهده کرد که درگیری شغلی یکی از عوامل کلیدی برای خلق و افزایش انگیزش کارکنان درخصوص سازمان میباشد، انگیزش نیز به نوبه خود نقش حیاتی و اساسی در افزایش بهره وری و بهبود عملکرد فردی خواهد داشت. مدیران بایستی اهمیت درگیری شغلی را به خوبی درک نمایند، زیرا آن یکی از اجزای بسیار با ارزش و ضروری برای تفسیر رفتار در محیط کار در میان نیروی کار میباشد. همان طور که تحقیقات پیشین این ادعا را حمایت کردهاند. درگیری شغلی از طریق تفویض قدرت به کارکنان پر رنگتر خواهد شد (Manojlovich, Laschinger and Heather, 2002: 586 ).
به سخن دیگر، درگیری شغلی شامل نحوه ی ادراک کارکنان از محیط کاری و شغل خود و درهم آمیختن کار و زندگی شخصی است. درگیری شغلی پایین، به بیگانگی با کار و سازمان، بی هدفی یا جدایی بین زندگی و کار کارکنان منجر می شود (Hirschfeld, 2006: 1663). درگیری شغلی بالا، نشان دهنده ی تجربه احساس معناداری، اشتیاق، افتخار و غرق شدن در کار و احساس خوشایند نسبت به کار میباشد. در این وضعیت با گذشت زمان، فرد به شغل خود دلبستگی پیدا میکند (Schaufeli et al.., 2007:72).
پژوهشها درخصوص مفهوم درگیری شغلی بر شناسایی تعیین کننده های آن متمرکز بوده است. درمورد تعیین کننده های مذکور، سه طبقه ویژگیهای شخصی، موقعیتی و بازده های کار مشخص شده است. در حقیقت کارکنانی که درگیری شغلی بالایی دارند، تنش کمتری را تجربه میکنند و از شغل خود رضایت بیشتری دارند. درگیری شغلی به طور عمده با رضایت از کار، توان، فداکاری و دلبستگی تعریف می شود. توان، گویای سطح بالای انرژی، انعطاف پذیری روانی درحین انجام کار، میل به صرف تلاش در کار خود و مقاوت در رویارویی با مشکلات میباشد (Blanch and Ajuja, 2010: 238).
می توان گفت کارکنانی که درگیریی قوی با شغل خویش دارند، تصویر بهتری از خویش خواهند داشت. درگیری شغلی در میان کارکنان پاره وقت بسیار کم و در میان کارکنان تمام وقت، زیادتر دیده می شود. بدان معنا که اگر کارکنان با ذوق و اشتیاق درخصوص موضوعات مرتبط با شغل خویش مشارکت نمایند، نشان دهنده ی این است که ایشان با کار خویش درگیری برقرار کردهاند همچنین آن ها شغل را به عنوان یکی از جنبههای با ارزش زندگی خویش می دانند و بیان می دارند که عملکرد مهمترین ویژگی برای کسب ارزش شخصی است. در واقع درگیری شغلی تاثیر مهمی بر کارایی و اثربخشی کارکنان داشته و شغل نقشی حیاتی در افزایش درگیری شغلی افراد ایفا خواهد کرد اگر و فقط اگر کارکنان شغل خویش را بخش مهمی از زندگی به حساب آورند (Iqbal Khan et al.., 2011:257).
درگیری شغلی به عنوان نگرشی مثبت و کامل درخصوص موقعیتهای مختلفی کاری، تعریف شده که از طریق وقف خویش در کار، مجذوب کار بودن و نیز صرف انرژی برای کار شکل میگیرد. وقف شدن در کار، به معنای درگیری شدید در کار و تجربه ی احساس معناداری و اشتیاق میباشد. مجذوب کار بودن، به معنای احساس دلبستگی و جذب شدن در شغل میباشد. به طور خلاصه، کارکنان درگیر در شغل، برای انجام شغل خویش انرژی زیادی را صرف میکنند و نسبت به شغل خویش مشتاق و علاقه مند میباشند. به علاوه، ایشان اغلب در کار خویش غوطه ور شده و متوجه گذر زمان نمی شوند (Schaufeli and Bakker, 2004:294).
۲-۴-۳) فرایند ایجاد درگیری شغلی
تئوری های مربوط به درگیری شغلی منعکس کننده چهار آموزه اصلی است: