- دامنه توجه: دقت و توجه از کنش های عاطفی-شناختی است و عوامل گوناگونی در مطلوب بودن دامنه توجه کودکان و نوجوانان دخیل است. در کنار عواملی همچون رشد و تحول بهره هوشی، محرک های محیطی نیازهای درونی و انگیزه های فردی بیشترین نقش را در میزان و اندازه دامنه توجه دارد. محدودیت ظرفیت هوشی و فقر انگیزشی کودکان و نوجوانان کم توان ذهنی دو عامل مهم در کوتاه دامنه توجه ایشان است (افروز، ۱۳۸۱).
۲-۲ فراخنای توجه
توجه به معنای پردازش اطلاعات تعریف می شود که این پردازش یا داخلی (حافظه و دانش) یا خارجی (حوادث و مناظر بینایی) عنوان میگردد (وان دی[۹۶]، هِسکِز[۹۷]، گیلِن[۹۸]، ۱۹۹۷). پاشلر[۹۹] (۱۹۹۸) فراخنای توجه را چنین تعریف میکند که: فراخنای توجه یک واقعیت است که از طریق آن برخی محرک های دریافتی را بیش از سایرین پردازش میکنیم (قابلیت انتخاب) این کار را به صورت خود به خودی یا آگاهانه انتخاب کرده و به تلاش برای پردازش این محرک ها یا فعالیت های خاص ادامه میدهیم(اسکول، ۲۰۰۱).
وود (۲۰۰۰) توجه را به صورت توانایی فرد برای پردازش محرک های روانی مثل تفکر و حافظه و محرک های خارجی مثل صدا و نور تعریف میکند. مکانیسم توجه مسئول انتخاب بهترین محرک برای پردازش و پردازش بهتر و تلاش مداوم برای انجام موفقیت آمیز آن است (زیمورا[۱۰۰] و اِنکا[۱۰۱]،۱۹۹۸). توانایی فرد برای توجه کردن و سازماندهی آن یک فرایند تکامل مرکزی است ( دایل[۱۰۲]، ۱۹۹۹)، که نقش اساسی در دستیابی به انجام موفقیت آمیز امور دارد.
۱-۲-۲فیزیولوژی توجه
انسان در طول روز اطلاعات گوناگونی را دریافت میکند؛ اعم از اطلاعات حسی که شامل اطلاعات (درون داد[۱۰۳]های) حسی- لمسی، بینایی، شنوایی و غیره است اما نکته مهم در این زمینه این است که ۹۹ درصد این اطلاعات فیلتر می شود و تنها یک درصد از این درون دادها وارد ساختمان مغز میگردد (اسمیت، ۲۰۰۱ ).
درون دادهایی که وارد مغز می شود اگر با انگیزه[۱۰۴] و هیجان توأم باشد، ماندگار میگردد. تالاموس در مغز سیستمی است که این اطلاعات را انتخاب و ثبت میکند. برای مثال شما در طول روز از کنار افراد مختلفی گذر می کنید، آن ها را می بینید ولی هنگامی که شخص زیبایی که عطر خوشبویی زده از کنار شما می گذرد، ناگهان توجه شما را به خود جلب میکند و تا مدت ها در یاد شما می ماند (هیجان مثبت).مثال دیگر؛ هنگام گذار از خیابان با انبوهی از ماشینها مواجه می شوید که برای شما بی اهمیت هستند ولی ناگهان یک ماشین با سرعت بسیار زیاد نزدیک است که با شما برخورد کند، وحشت می کنید و او بوق می زند. این ماشین، با بسیاری از خصوصیاتش در یاد شما می ماند زیرا سیستم هیجانی شما را تحت تأثیر قرار میدهد (هیجان منفی). پس قانون اول مغز این است که ابتدا می بایست سیستم های حسی فرد بتواند ورودی (درونداد) های متنوع و گسترده ای داشته باشد. دوم آنکه بتواند ۹۹ درصد اطلاعات را مهار کند و سوم اینکه یک درصد از آن اطلاعات را به سیستم های بالاتر مخابره کند. برای این ۱ درصد از اطلاعات که به سطوح بالاتر مغز مخابره می شود، یادگیری امر بسیار مهمی محسوب می شود. یادگیری که با هیجان مثبت همراه شود، بسیار مؤثر است. عموماً آن دسته از درون دادها در ذهن و حافظه ثبت می شود که با هیجان همراه باشد. گاهی همراه با درون دادهای حسی (اعم از لامسه، بینایی، شنوایی، حرکتی و …)، تنفر ضبط می شود اما تأثیر بازدارنده[۱۰۵] دارد و موجب تکرار آن در ذهن می شود. اگر در حین کار بتوانیم با تنبیه، عملکرد صحیح را از بیمار بگیریم، عملکرد به تنهایی کسب می شود ولی با بقیه حواس یکپارچه نمی شود. برخی از رفتار ها به دلیل اینکه به اجبار انجام می شود و برایمان ناخوشایند است به عملکرد موقت میرسد اما نهایتاًً بازداری شده، به سطح ناهشیار می رود و با عملکردهای قبلی یکپارچه نمی گردد. مثال آن انجام اجباری یک تمرین توسط فرد ناهشیار یا خواب آلوده است (همان منبع).
برخی از دریافت های حواس آگاهانه و برخی دیگر ناآگاهانه ادراک می شود. درونداد های حواسی همچون بینایی، شنوایی، بویایی و چشایی آگاهانه ادراک میشوند. اما دروندادهای حواسی چون حس عمقی[۱۰۶] که از تاندون عضلات، فیبرهای عضلانی و گیرنده های مفصلی به مغز میرسد، ناآگاهانه است. ما به آنچه می بینیم یا می شنویم آگاهی بیشتری داریم تا نسبت به آنچه که گیرنده های عضلات به مغز مخابره میکند، آکروبات بازها نسبت به این حس خود آگاهانه تر عمل میکنند زیرا یک لغزش ساده یا یک ناآگاهی منجر به سقوط آکروبات باز می شود (رادریگاز[۱۰۷] و فریوالد[۱۰۸]، ۲۰۰۲).
در دوران کودکی، ورودی حواس مختلف بسیار غنی و متنوع است، ابتدا ذهن درون دادهای حرکتی را دریافت میکند.به مرور مهارت های ذهنی بالاتر مثل تفکر، استدلال، منطق، قضاوت و غیره دریافت میشوند (اسمیت، ۲۰۰۱).
تالاموس دروازه بان مغز است که بیشترین و مهمترین مهار دروندادها را در مغز انجام میدهد. بارزترین عملکرد آن در مورد بینایی است. وقتی فرد در نور زیاد قرار میگیرد، تالاموس بخش زیادی از دروندادهای حسی نور را بازداری میکند. پلک تا حدودی جمع و مردمک نیز تنگ می شود تا حداقل درونداد وارد سیستم بینایی و بعضاً مغز شود. لیکن در تاریکی تالاموس حداکثر درونداد نور را وارد شبکیه میکند و از طریق باز شدن پلک و گشاد شدن مردمک این کار را انجام میدهد تا اشیاء در تاریکی دیده شوند. مقداری از دروندادهایی که وارد تالاموس میشوند وارد سیستم های بالاتر میشوند. اکثر این دروندادها وارد نیمکره چپ میشوند زیرا نیمکره چپ مسئول جزئیات است. این اطلاعات به کرتکس مغز میرسند. تنها دروندادی که ابتدا به کرتکس و سپس به تالاموس میرسد، دروندادهای حس بویایی است. دروندادهای حس بویایی به سمت تالاموس و سیستم لیمبیک وارد می شود. تمام سیستم لیمبیک (مرکز عواطف، هیجانات و احساسات) تحت تأثیر سیستم بویایی است. مثال این مورد؛ بوی بد سریعاً اخلاق فرد را به هم می زند و فرد سریعاً واکنش نشان میدهد. دیدن اشیاء ما را به یاد خاطرات می اندازد اما بوها خیلی سریع تر این کار را انجام میدهند. برای مثال بو کردن پاک کن ما را سریع تر به یاد دوران مدرسه و تحصیل می اندازد تا دیدن تخته سیاه (همان منبع).
هیجان مثبت باعث می شود که اطلاعات سریع تر به کرتکس برسند و هیجان منفی مانع ورود اطلاعات به کرتکس است. توجه وقتی ایجاد می شود که از هر حس حداقل به میزان کافی اطلاعات به تالاموس برسد. هر کسی که ذهن دارد توجه هم دارد. ذهن خاصیت آینه دارد و دنیای بیرون را نشان میدهد. ذهن نمایی از جهان بیرون را نشان میدهد. توجه یعنی سیستم عصبی به محرکی خارجی گرایش نشان داده و پاسخ میدهد. مشکل در توجه نیست بلکه در ادامه یا کنترل توجه است. شروع یادگیری با کنترل و ادامه توجه است (پرد[۱۰۹] و گریدانوز[۱۱۰]، ۲۰۰۷).