گفتمان های ذاتاً باورپذیرگفتمانهایی هستند که ما پذیرفته ایم و”بواسطه همانندسازی ،تأیید کرده ایم”(باختین،۱۹۸۱)بدین معنا که «نیمی از آن متعلق به ماست و نیمی دیگر متعلق به فرد دیگری است»(ص،۳۴۵).وقتی گفتمان تحکم آمیز ایستا ،گفتمان ما می شود و آزادانه تفسیر شده ،بیشتر توسعه یافته و در شرایط جدید یا با دانش جدید به کار گرفته می شود ،تبدیل به گفتمان ذاتاً باورپذیرخواهد شد(باختین،۱۹۸۱).زمانی که ما «از مردمان متفاوت از خود،چیزهایی یاد می گیریم؛ما صدای آن ها را به مثابه “حضور زنده” درون خودجای میدهیم» (مورسون،۲۰۰۴،ص،۳۲۶).معلمان در کشمکش همانندسازی با گفتمان تحکم آمیزی هستند که در دوره آموزشی(کار)تجربه میکنند و گفتمانهای ذاتاً باورپذیرپیشین درباره موضوعاتی چون تدریس،یادگیری،تنوع و فرهنگ را محترم می شمارند.
گفتمان معلمی گفتمان تحکم آمیزتربیتی است که در مدارس،دانشگاه ها،مراکز تربیت معلم و بین دست اندرکاران تربیت در جریان است و زبان حرفه ای تربیت است که معلمان با آن آشنا میشوند .بخش حیاتی معلمی ورود به این گفتمان است.
۲-۹ . بررسی ادبیات اتواتنوگرافی
کارل هیدر[۱۶۰] مردم شناس اولین کسی بود که از اصطلاح « اتواتنوگرافی» استفاده کرد .او زمانی که مردم دنی را مطالعه می کرد،در مقاله اش با عنوان «مردم چه میکنند؟ اتواتنوگرافی دنی»[۱۶۱] (۱۹۷۵) از این اصطلاح استفاده کرد. مدت زمان زیادی نگذشت که دیوید هایانو (۱۹۷۹به نقل از چنگ،۲۰۰۸) از این واژه برای اشاره به مطالعات فرهنگی استفاده کرد که در آن پژوهشگر فردی کاملاً خودی با مزیت بومی بودن بود و در نتیجه آشنایی بسیار نزدیکی با گروه مطالعه شونده داشت (ص، ۱۰۰). سالها طول کشید تا واژه خاص اتواتنوگرافی ریشه دواند و در طول دو دهه گذشته با شیوه های متنوعی توصیف شد. از جمله کتابهای معتبر و مستند در این باره کتاب اتواتنوگرافی (۱۹۹۷) دی بورا ریدداناهای است. او این اصطلاح را چنین تعریف میکند:
در این کتاب اتواتنوگرافی به عنوان شکلی از خود – نوشت نامه تعریف شده که خود را در بستری اجتماعی جای میدهد. اتواتنوگرافی هم روش است و هم متن مانند مردم نگاری. اتواتنوگرافی را مردم شناسی که مردم نگاری “بومی” یا “محلی” انجام میدهد و نیز فردی غیر مردم شناس( قوم نگار)- میتواند صورت دهد.همچنین اتواتنوگرافی میتواند به وسیله فردی اتوبیوگراف انجام شود که داستان زندگی خود را بر بستر اجتماعی رخداد ، جای میدهد (ص ، ۹).
ون منن[۱۶۲] تعاریف متعددی از مردم نگاری را در کتاب” داستانهایی از زمینه” [۱۶۳](۱۹۸۸) ارائه می کند از قبیل داستانهای” واقع گرا” “اعترافی” و “احساساتی” . اما بعد در کتاب “بازنمایی در مردم نگاری”[۱۶۴] (۱۹۹۵) به طور خاص به «خود» یا «اتو» دراتنوگرافی ها به عنوان مقوله متمایز مردم نگاری اشاره میکند. شکی نیست که عنوان کتاب ون منن پاسخی به «بحران بازنمایی[۱۶۵] » است که سوالات جدی را در پژوهش علوم اجتماعی برانگیخت.از نظر دنزین و لینکلن [۱۶۶](۲۰۰۰) ، «گسست (شکاف) عمیقی در میانه دهه ۱۹۸۰ رخ داد» (ص ۱۶) که آن ها از آن تحت عنوان «موج چهارم[۱۶۷]» یا بحران بازنمایی یاد کردند؛موجی که موضوعاتی چون جنسیت، طبقه اجتماعی و نژاد را مورد سوال قرار میداد و منجر به جستجوی آتشین و پرشور و حرارت الگوهای جدیدی از واقعیت ، روش و بازنمایی گردید. در نتیجه «موضوعاتی چون اعتبار، (روایی و پایایی) و عینیت که از قبل در اذهان جای گرفته بودند به یکباره مسئله ساز شدند. در حالی که نویسندگان به چالش با الگوهای واقعیت و معنا ادامه میدادند،الگوها و نظریه های تفسیری حالا عمومیت بیشتری یافته بودند” (۲۰۰۰، ص ۱۶). همچنین بحران بازنمایی مردم را به شنیدن صدای اقلیت ها و کسانی که در حاشیه قرار گرفته یا ستم دیده بودند، برانگیخت. این آگاهی اجتماعی در دهه بعد نیز ادامه یافت.
آرت بوچنر (الیس و بوچنر،۲۰۰۰)از جمله مدافعین بینالمللی اتواتنوگرافی نیز تحت تاثیر این موج قرار گرفته است.او تجربه گرای سنتی بوده و بیشتر دهه اول زندگی آکادمیک خود را در این مسیر گذارنده است .وی در اواخر دهه ۱۹۷۰ دراثرنقدهای پساساختارگرایان، پست مدرنی است ها و نویسندگان فیمینیسم و آرای و اندیشههای توماس کوهن، ویتگنشتاین (۱۹۵۳)، هایدگر (۱۹۷۱)، گادامر(۱۹۸۹)، دریدا(۱۹۷۸) فلسفه ریچارد رورتی و آیینه طبیعت (۱۹۷۹)درباره مبانی ایدئولوژیکی،اخلاقی،فلسفی وسیاسی پژوهش درعلوم اجتماعی دچارتردید شد وبه روایت به عنوان روشی پژوهشی متمایل شد زیرا متقاعد شده بودکه لازم است متون علوم اجتماعی روابط متفاوتی رابین پژوهشگران وسوژه ها وبین نویسندگان وخوانندگان برقرار سازد.او به دنبال رابطه ای شخصی تر، مشارکتی تروتعاملی تر بود،رابطه ای که برمحور سوال در باب چگونگی معنابخشی به تجارب انسانی و بر گزینش های اخلاقی ومعنوی که مابعنوان موجودات انسانی درجهان ناپایدار و متغیربا آن مواجه میشویم ،استواربود.او همچنین به دنبال آن بود تا قیدوبندهای تحمیلی مبنی براینکه کدام داستانها را میتوانیم بگوییم وچگونه میتوانیم آنهارابگوییم،درک کند ونشان دهد چگونه مردم میتوانند دربرابر انواع کنترل اجتماعی که روایتهای متقابل رابه حاشیه رانده یامسکوت میگذارد،مقاومت کنند و داستانهایی بگویندکه از گونه های معیار و استاندارد تخطی کند. داستانهایی که تاثیر واقعیت را ایجادمی کنند(خلق میکنند)،کاراکترهای نهفته درپیچیدگیهایِ لحظاتِ زیستهِ کشمکش رانشان میدهند،دربرابربی نظمی ،ازهم گسیختگی ،جداسازی(تجزیه)، به حاشیه راندن وناسازگاریها و تناقضات می ایستند و برای حفظ یا بازیابی پیوستگی وانسجام زندگی دربرابر حوادث غیرمنتظره سرنوشت که معانی و ارزشهای شخص را زیر سوال میبرد،تلاش میکنند.او در این باره میگوید:
«من متقاعد شدم که بنیادهای معرفت شناسی سنتی جایز الخطاست (مطلق نیست ) .هیچ ادعای نیرومندی نمی توان ارائه داد مبنی بر اینکه ،دانش انسانی مستقل از ذهن انسان است. هیچ تمایز دقیقی نمی توان بین حقایق و ارزشها قائل شد. اگر نتوانستید تاثیر مشاهده گر را بر مشاهده شده حذف کنید ، آن گاه هیچ کدام از نظریه ها یا یافته ها نمی تواند کاملا عاری از ارزش های انسانی باشد. محقق همیشه در محصول به هم پیچیده شده اند . بنابرین چرا نباید مشاهده گر را مشاهده کرد و بر چرخش مشاهداتمان بر خودمان تأکید کرد؟و چرا نباید مستقیم تر از منبع تجربیات خودمان ننویسیم ؟ روایت گرانه ، شاعرانه وبرانگیزاننده. دیگر استدلال عمیقی وجود نداشت که باور کنیم علوم اجتماعی به فیزیک نزدیک تر است تا به ادبیات و شعر .علاوه بر این من یک جامعه شناس شده ام زیرا فکر می کردم راهی است برای خطاب قرار دادن سوالات پر دردسر و عمیق درباره اینکه چگونه زندگی معنادار ، مفید و اخلاقی داشته باشیم…»( الیس و بوچنر،۲۰۰۰ ،ص،۷۴۷).
او صراحتا اظهار میکند که تحت تاثیر بحران بازنمایی قرار گرفته است :