۲-۹- هوش هیجانی؛ مهارتهای اجتماعی- هیجانی
واژه هوش هیجانی (EI) و بهره هیجانی (EQ) به عنوان پرکاربردترین لغات ومفاهیم جدید در سال ۱۸۶۹ از سوی جامعه دیالکت امریکا انتخاب شدند. ازآن پس تاکنون نیز تحقیقات درمورد هوش هیجانی رو به افزایش است.
در سال ۱۳۶۵میلادی “رون بار- آن”، برای اولین بار مخفف “بهره هیجانی” یا “EQ” را برای این دسته تواناییها به کار برد و اولین آزمون در این مورد را ساخت. در سال ۱۹۹۰ “پیترسالوی” استاد دانشگاه ییل و “جان مایر” مفهوم اساسی تئوری خود را برای اولین بارتحت عنوان “هوش هیجانی” به چاپ رساندند. در سال ۱۹۹۵ این مفهوم در پرفروشترین کتاب سال ۱۹۸۰ نوشته “دانیل گلمن” تحت عنوان “هوش هیجانی” ظاهر شد و عمومیت یافت (اکبرزاده ۱۳۶۲، ۹۳).
“سالوی” و “مایر”(۱۳۶۵) هوش هیجانی را به عنوان توانایی درکاحساسات در خود و دیگران معرفی نمودند.
“مایر” و “سالوی” اظهار میدارند: گرچه بعضی اوقات در کاربرد عملی، لازم است که هوش هیجانی به عنوان یک سازه واحد محسوب شود، اما در بیشتر کارهای ما پیشنهاد میشود که هوش هیجانی میتواند به چهارشاخه تقسیم گردد:
الف) اولین شاخه، احساس و بیان هیجان، شامل بازشناسی و وارد کردن اطلاعات کلامی و غیرکلامی از سیستم هیجانی است.
ب) شاخه دوم تسهیل تفکر به وسیله هیجان، (بعضی اوقات به کارگیری هوش هیجانی نامیده میشود)، و عبارت است از به کارگیری هیجانها در تکالیف شناختی مانند خلاقیت و حل مسئله.
هوش از نظر ترستون (۱۳۸۴) ترستون اظهارداشت که هوش ازشش عامل تشکیل شده است عبارتنداز :
۱- عامل عددی: توان انجام عملیات ریاضی با سرعت وبه طورصحیح.
۲-عامل کلامی: توان انجام آزمون های درک کلامی.
۳-عامل فضایی: توان کاربرد ماهرانه اشیا در فضای تخیلی.
۴-عامل روانی کلمات: توان تفکرسریع درباره کلمات.
۵-عامل استدلال: توان کشف قواعدازطریق تفکرقیاسی واستقرایی.
طبق نظرترستون این شش عامل تواناییهای اولیه مغزاست . با توجه به نظرات صاحب نظران یچون گاردنرگلمنوترستون نمی توان استعداد و هوش کسی را فقط محدود در مهارت انجام عملیات ریاضی دانست که اگرکسی در این مهارت موفقیت پندارم، آدمیک ما ستعداد وکم هوش است و لذا در فراگیری مهارت های دیگرمانند یادگیری زبان دوم دچارمشکل می شود. در اثبات این ادعانگاهی به دور و اطراف خود بیندازید. آیا فقط کسانی که توانسته اند تحصیلات عالی داشته باشند صاحب مهارت های زندگی شده اند و بقیه افراد جامعه ازهوش و استعداد تهی و خالی هستند؟ درصورتی که چنین نیست هرکسی با توجه به علایق فردی وشخصی توانسته مهارتی را فراگیرد و در زندگی به کار ببندد . بنابرین این وظیفه مربیان است تا فراگیران را به استعداد و علایق وتوانمندی های خودشان آشنا سازند (بار – اون،ترجمه سموعی ۱۳۸۱).
۲-۱۰- نقش هیجان ها در هوش
با اینکه جنبش هوش بهره در مجموع هیجان ها را شامل نمی شود، چنین نبود که همه روان شناسان هیجان ها را نادیده بگیرند. در واقع پیش از یک قرن محققان ونظریه پردازان سعی کردند هیجان ها را درک کنند. این که چه چیزی باعث به وجود آمدن آن ها می شود. معنی و مفهوم و عواقب نتایج آن ها چیست؟ با این حال متضاد آن ها هستند. تفکر عمده در مورد هیجان ها این بود که آن ها معمولا باعث میشوند تا مردم حواس شان پرت شود و نتوانند به طور منطقی و در آرامش روی اطلاعات انتزاعی فکرکنند. یعنی نتوانند هوش خود را به کار ببرند .
۲-۱۱- هوش هیجانی: دو نظریه
این تعبیر که هیجان ها نوعی اطلاعات هستند کمک کرد تا در سال ۱۹۹۰مفهومی کاملا پروبال گرفته از هوش هیجانی ظاهر شود. دو روان شناس آمریکایی مالووی و جان مایر اولین کسانی بودند که این اصطلاح را به کار بردند و کارهای آکادمیک آن ها را در این زمینه پایه و برای کارهای بعدی فراهم کردند .
مالوی و مایر در رساله بی نظیر خود به سال ۱۹۹۰هوش هیجانی را نوعی از هوش توصیف کردند که توجه به احساسات و هیجان های خود فرد و دیگران فرق گذاشتن بین آن ها و استفاده از این اطلاعات برای هیجان های افکار و اعمال فرد شامل می شود. با اینکه مقیاس های هوش هیجانی از روی ضریب هوش برداشته شده است.که به آن ضریب هوش هیجانی یا هوش بهره میگویند .
نظریه سالووی و مایر بر این باور استوار بود که تعدادی از مهارت های ویژه وجود دارد که در همه آن ها یا دقت مهم است یا کارایی. دقت در شناخت و درک حالات هیجانی خود و دیگران و کارایی در تنظیم وکنترل استفاده از هیجان ها در رسیدن به اهداف. به نظر سالووی و مایر در هوش هیجانی چهار جنبه اساسی وجود دارد :۱-شناخت هیجان ها ۲-درک هیجان ها ۳–تنظیم هیجان ها ۴-استفاده از هیجان ها.
بنابرین داشتن این مهارت ها می تواند برای فرد نتایج مثبت به همراه آورد. برعکس نداشتن آن ها میتواند مشکلات جدی ایجاد کند. تحقیقات در روان شناسی آکادمیک معمولا پایان غم انگیزی دارد. آن ها ابتدا در مجله تخصصی چاب میشوند و فقط عده کمی از همکاران و دانشجویان آن را می خوانند. آنچه در مورد تحقیقات هوش هیجانی روی داده به کلی از این وضع متفاوت بود. آنچه اتفاق افتاد انیل گاسن بود.گاسن چندسالی نویسنده مطالب علمی در نیویورک بود اوچندبار درباره پژوهش های مربوط به هوش هیجانی مقاله نوشت و در سال ۱۹۹۵ یک کتاب کامل بنام هوش هیجانی چاب کرد که موفقیت های بالایی یافت .
۲-۱۲- تنظیم و کنترل هیجان ها
مهارت های شناسایی و درک هوش هیجانی با همه اهمیت هایی که دارند معمولا ما را وادار نمی کنند که درباره هیجان ها کاری انجام دهیم. معنای جمله این نیست که شناسایی و درک هیجان ها به هیچ تلاشی نیاز ندارند، بلکه مهارت ها بیشتر در این باره اند که چگونه در برابر هیجان های زندگی واکنش نشان میدهیم. سومین مهارت در هوش هیجانی یعنی توانایی در تنظیم وکنترل هیجان های از حد مهارت های نسبتا منفعلانه ای که تا کنون درباره آن ها صحبت کردیم برابر می رود.
چگونه می توان هیجان خود را تنظیم کرد؟
امتیازهای تنظیم موفقیت آمیز و بسیار واضح وجذاب است وبرای کمک به این تنظیم تکنیک های بسیاری وجود دارد. به نظر سالووی پنج روش کلی وجود داردکه خیلی مورد استفاده مردم است. هر کدام از آن ها اگر در زمان مناسب و به شیوه مناسب به کار گرفته شوند میتوانند بسیار مؤثر باشند. اما بعضی از آن ها به طور کلی مفیدتر از بقیه هستند.
۱-جلوگیری: یکی از فنون ساده و آسان خوداری استفاده از روش سرکوبی یاخفه کردن احساسات ناخوشایند به هنگام بروزکنترل یا از بین بردن علایم خارجی هیجان ها ی نا خواسته از طریق تلاش آگاهانه و ارادی است. این فن مخصوصا زمانی میتواند مفید واقع شود که در وضعیتی قرار بگیرد که نشان دادن هیجان ها از نوع نامناسب باشد.
۲- ارزیابی مجدد شناختی: دومین فن تنظیم هیجانها ارزیابی شناختی است این فن کلی میتوانند چند روش ویژه را در خود جای دهد اما وجه مشترک همه این ویژگی ها این است که در همه آن ها سعی می کنید وضعیت را در ذهن خود تغییر دهید تا حالات هیجانی خوشایندتری به دست آید.