۲-۲-۱۳ تاریخچۀ مطالعه دربارۀ نشخوار فکری
تاریخچۀ مطالعه در بارۀ نشخوار فکری به نظریه پردازانی مانند آرون تی. بک[۳۵۱] (۱۹۲۱) برمی گردد، او با مطالعه بر روی افراد افسرده به نقش مهم نشخوار فکری در پایداری علائم افسردگی پی برد و نظریۀ «نشخوار فکری در پاسخ به استرس»[۳۵۲] را در مورد افسردگی ارائه کرد (رابینسون و آلوی، ۲۰۰۳). پس از او نظریه پردازانی مانند نالن هاکسما[۳۵۳] (۱۹۹۱) که روی سبک های پاسخ در افسردگی تحقیق می نمود، تئوری «سبک پاسخ نشخواری»[۳۵۴] را ارائه کرد (موریسون و اُکانر، ۲۰۰۸). پس از او افراد دیگر از قبیل هارل و دیگران در زمینۀ نشخوار فکری تحقیقات بیشتری انجام دادند (نالن هاکسما و هارل ، ۲۰۰۲) و هم اکنون هم این تحقیقات ادامه دارند.
۲-۲-۱۴ تاریخچۀ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی
مطالعه و بحث در بارۀ هیجان تاریخچه ای طولانی دارد. از زمانهای دور، بحث در بارۀ اینکه «هیجان»[۳۵۵] چیست و چه ارتباطی با ذهن دارد، وجود داشته است. به عنوان مثال افرادی مانند افلاطون، دکارت، ارسطو، و هیوم در مورد اینکه هیجان چیست عقاید متفاوتی را بیان نموده اند. تاریخچۀ جدی مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی به افرادی مانند فروید (آغاز کنندۀ بحث در این مورد)، لازاروس، تامپسون، و گراس برمی گردد و هم اکنون هم این تحقیقات ادامه دارند.
بررسی تئوری ها در خصوص موضوع پژوهش
در زیر شرحی مختصر از تئوری هایی که در خصوص موضوع وجود دارند آورده می شود.
۲-۲-۱۵ تئوری ها در خصوص اعتیاد و عود مصرف
تئوری های متفاوتی برای اعتیاد و عود مصرف مواد ارائه شده اند که هر کدام از آن ها روی جنبۀ خاصی از عوامل مرتبط به اعتیاد و عود مصرف تکیه میکنند:
۲-۲-۱۵-۱ تئوری انگیزه
بر اساس گفتۀ (وست و هاردی[۳۵۶]، ۲۰۰۵)، «تئوری انگیزه»[۳۵۷] در مورد اعتیاد بیان میکند که سیستم انگیزه ای[۳۵۸] انسان از محیط داخلی مانند هیجانات و محیط خارجی مانند محرکات محیطی تأثیر می پذیرد؛ تئوری مرتبط به این مبحث «تئوری ذهن ناپایدار»[۳۵۹] است که بیان میدارد ذهن انسان به گونه ای تکامل یافته که ذاتاً ناپایدار و به محرک های برانگیزاننده و حوادث جزیی حساس است. نبود بالانس به عنوان مثال در افراد معتاد، مسئول تحریک شدن با محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد و عود مصرف مواد است.
۲-۲-۱۵-۲ تئوری جلوگیری از عود مصرف مواد مارلات و گوردون
«تئوری جلوگیری از عود مصرف مواد»[۳۶۰] توسط مارلات و گوردن[۳۶۱] در سال ۱۹۸۵ بر اساس تئوری یادگیری اجتماعی و شناختی[۳۶۲] ارائه شد؛ این محققان مجموعه ای از عواملی را که منجر به عود مصرف میشوند را با استراتژی های شناختی و رفتاری ترکیب کرده و مدل خود را ارائه دادند (لارمیر و همکاران، ۱۹۹۹). بر اساس مدل شناختی رفتاری مارلات و گوردون، فقدان مهارت های مناسب مانند قاطعیت[۳۶۳] و داشتن افکار ناکارآمد[۳۶۴] در زمان مواجه شدن با موقعیت های پرخطر و یا استرس زا منجر به عود مصرف مواد میشوند (برزلین و همکاران، ۲۰۰۲) و تغییر افکار ناکارآمد و پاسخ های انطباقی (ازقبیل تنظیم هیجانات مناسب) منجر به کاهش در عود مصرف مواد می شود (مارلات و گوردون، ۱۹۸۵، به نقل از برزلین و همکاران، ۲۰۰۲). لارمیر و همکاران (۱۹۹۹) هم بیان می دارند که مارلات و گوردون در ارائۀ تئوری خود موقعیت هایی را که باعث عود مصرف مواد میشوند به دو دستۀ «تعیین کننده های آنی»[۳۶۵] و «پیش آیندهای پنهان»[۳۶۶] تقسیم بندی کردهاند؛ آنی ها شامل موارد موقعیت های پر خطر، مهارت های انطباقی، انتظارات پیامد، تأثیرات لغزش و پیش آیندها ی پنهان شامل موارد سبک زندگی، انگیخته ها و ولع مصرف میباشند. مداخلات اختصاصی با هدف خنثی کردن این عوامل صورت می پذیرد.
۲-۲-۱۵-۳ تئوری مواجهه با سرنخ
«تئوری مواجهه با سرنخ»[۳۶۷] که نوعی تئوری یادگیری میباشد، اقتباس شده از شرطی سازی کلاسیک[۳۶۸] پاولف میباشد. «ایوان پترویچ پاولف[۳۶۹] دانشمند روسی در آغاز قرن بیستم میلادی به هنگام پژوهش در بارۀ فیزیولوژی غدد بزاقی به نظریۀ شرطی سازی پاسخگر یا کلاسیک رسید که نتایج پژوهش ها را در کتاب معروفش با عنوان «بازتاب های شرطی»[۳۷۰] در سال ۱۹۲۷ انتشار داد» (سیف، ۱۳۸۹، ص ۱۶۶). کانکلین و تیفانی[۳۷۱] (۲۰۰۲) بیان می دارند که بر اساس مدل یادگیری شرطی سازی کلاسیک پاولف، مواد، «محرک غیرشرطی»[۳۷۲] است، تأثیرات دارو، «پاسخ غیرشرطی»[۳۷۳] است، شرایطی که در آن مواد مصرف می شود، «محرک شرطی»[۳۷۴] است که منجر به کاووش دارو و مصرف آن یعنی «پاسخ شرطی»[۳۷۵] می شود. امروزه درمان مواجهه با سرنخ برای اختلالات متفاوتی که در آن عاملی (سرنخ) منجر به فعال شدن و شدت یافتن اختلالی می شود، به کار می رود. دروموند[۳۷۶] و همکاران (۱۹۹۵) بیان می دارند که «درمان مواجهه با سرنخ یک روش بالینی روتین در درمان اختلالاتی از قبیل فوبیا و وسواس شده و در حوزۀ اعتیاد هم نوید بخشی خود را به اثبات رسانده است» (ص ۸). مصرف مواد مخدر و عود مصرف آن ها چه از نظر بالینی و چه از نظر تجربی به صورت قوی با سر نخ ها و محیط ارتباط دارند. کانکلین و تیفانی (۲۰۰۲) بیان می دارند که زمانی که یک معتاد با سرنخی که قبلاً به مصرف مواد مربوط بوده روبرو می شود پاسخ هایی از قبیل رفتارهای کاووش دارو[۳۷۷] و علائم شبیه محرومیت در فرد برانگیخته می شود که واسطۀ مصرف مواد میشوند. این مشاهدات محققان را به این سمت هدایت کرد که فایدۀ درمانی حذف تأثیر ارتباطی سرنخ های مواد را مورد ملاحظه قرار دهند. هاورمنز و جانسِن[۳۷۸] (۲۰۰۳) بیان می دارند که درمان مواجهه با سرنخ[۳۷۹] ، درمانی سودمند برای جلوگیری از عود مصرف مواد است که از نظر تئوریکی قادر است با خاموش کردن پاسخ شرطی شده به مواد مخدر، از عود مصرف مواد جلوگیری کند.
۲-۲-۱۵-۴ تئوری های زیر بنایی درمان های جلوگیری از عود مصرف مواد