دیدگاه روانکاوانه، در مورد اختلالاتی بر اهمیت تعارضات ناخودآگاهی که معمولاً در دوران کودکی شکل میگیرد تأکید دارد و نیز بر استفاده از سازوکارهای دفاعی برای مدارا با اضطراب ناشی از تکانهها و هیجانات واپس زده تکیه میکند. فرض بر این است که آوردن تعارضات و هیجانات ناخودآگاه به حیطه آگاهی نیاز به سازوکارهای دفاعی را از بین میبرد و اختلال را بهبود میبخشد. دیدگاه رفتاری ،به اختلالات روانی از زاویه یادگیری نگاه کرده و فرض میکند که رفتارهای غیرانطباقی آموخته شده است. این نگرش بررسی میکند که چگونه ترسها به برخی وضعیتهای خاص شرطی میشود و دیگر این که ،تقویت چه نقشی در ایجاد و تداوم رفتارهای نامناسب دارد. دیدگاه شناختی، مانند دیدگاه روانکاوی به فرآیندهای درونی میپردازد، اما به جای تأکید بر انگیزه ها، هیجانات و تعارضات نهفته توجه خود را بر فرآیندهای ذهنی هشیار متمرکز میکند اینکه راجع به خودمان چگونه فکر میکنیم، نحوه ارزیابی ما از موقعیتهای پرفشار و راهبردهای مدارایی که بر میانگیزیم همه به هم مرتبط هستند. طبق دیدگاه شناختی بعضی اختلالات روانی از اختلال در فرآیندهای شناختی ناشی میشود و میتوان با تغییر این شناختهای اشتباه آن ها را بهبود بخشید. هر کدام از این نگرشها مطالب مهمی درباره اختلالات روانی بازگو میکند، اما هیچکدام جواب کامل نمیدهد. در بعضی اختلالات مثل روانگسیختگی، مؤلفه زیستشناختی قویتری دارد، اما عوامل روان شناختی و محیطی نیز در این بین نقش ایفا میکند. یک شیوه یکپارچه سازی و ادغام این عوامل «الگوی آسیب پذیری – فشار روانی» است. این مدل به تعامل بین آمادگی قبلی که موجب آسیب پذیری شخص در برابر یک بیماری خاص میشود و موقعیتهای محیطی پر فشار در زندگی مشخص توجه میکند. آسیب پذیری در بعد زیست شناختی میتواند وراثتی باشد. در برخی اختلالات وجود اختلال در بستگان نزدیک، احتمال ابتلا به آن اختلال را در دیگر اعضای آن خانواده افزایش میدهد. در بعد روان شناختی احساس درماندگی و بی کفایتی مزمن میتواند شخص را در برابر افسردگی آسیب پذیر سازد. آسیب پذیر بودن به یک اختلال به هیچ وجه ابتلای شخص به آن اختلال را ایجاب نمیکند. اینکه آمادگی قبلی منجر به وقوع اختلال شود به انواع عوامل فشاری بستگی دارد که فرد با آن روبرو میشود. این عوامل شامل فقر، سوءتغذیه، ناکامی، تعارضها و سوانح زندگی است. نکته کلیدی در الگوی آسیب پذیری – فشار روانی الزامی بودن آسیب پذیری و فشار روانی به همراه هم است. به این ترتیب به کمک این الگو میتوان توضیح داد که چرا بعضی اشخاص در مواجهه با کمترین فشار روانی دچار بیماری میشوند درحالی که دیگران سلامت خود را با وجود سختی زندگیشان حفظ میکنند. (اتکینسون و همکاران، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۷۸).
مقایسه چهارمین و پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی[۸۳] در طبقه بندی اختلالات شخصیت
اختلالات شخصیت در پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی
به رغم سالها تحقیق درباره بازنگری ریشه ای اختلالات شخصیت هیات امنای انجمن روانپزشکی آمریکا نهایتاًً تصمیم گرفت که فعلاً هیچگونه تغییر ساختاری در اختلالات شخصیت اعمال نکند. با این حال یک مدل جایگزین برای اختلالات شخصیت در بخش سوم کتاب پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی منظور شده است به عنوان بخشی که به مدلهای درحال ظهوری میپردازد که به مطالعه و تحقیق بیشتر نیاز دارند. در حال حاضر معیارهای اختلالات شخصیت در این کتابچه همان معیارهای کتابچه چهارم هستند.
(انجمن روانپزشکی آمریکا،۲۰۱۳).
اختلالات شخصیت در پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری عبارتاند از:
۱-پارانوئید
۲-اسکیزوئید
۳-اسکیزوتایپال
۴-ضد اجتماعی
۵-مرزی
۶-نمایشی
۷-خودشیفته
۸–اجتنابی
۹-وابسته
۱۰- وسواسی-اجباری
۱۱-اختلال شخصیت ناشی از یک عارضه پزشکی دیگر
۱۲-اختلال شخصیت مشخص
۱۳-اختلال شخصیت نامشخص
با اینکه تغییر در طبقه بندی اختلالات شخصیت در ویرایش جدید پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری پذیرفته نشده است با این حال یک پیشنهاد ترکیبی برای بخش سه این ویرایش در نظر گرفته شده است. مدل ترکیبی شامل سنجش اختلال در عملکردهای شخصیت بعلاوه پنج حیطه وسیع از آسیب شناسی صفات شخصیتی میباشد.
اختلال شخصیت
اختلال شخصیت عبارت است از تجارب درون ذهنی و رفتاری با دوام که بر ملاکهای فرهنگی منطبق نیست. نفوذی غیر قابل انعطاف دارد، از نوجوانی یا جوانی شروع میشود، در طول زمان تغییر نمیکند، موجب ناخشنودی فرد و مختل شدن کارهایش میشود. هرگاه صفات شخصیتی غیر قابل انعطاف و غیر انطباقی باشد و کارکردهای فرد را مختل سازد یا رنج و عذاب درون ذهنی برایش ایجاد کند، تشخیص اختلال شخصیت را میتوان مطرح کرد. (کاپلان، سادوک،۲۰۰۳، ترجمه پورافکاری ۱۳۸۳). الگوی دیرپایی از رفتار ناسازگار است. وقتی صفات شخصیتی به قدری انعطاف ناپذیر و ناسازگار باشد که باعث اختلال در عملکرد فرد شوند به نام اختلال شخصیت نامیده میشود،که شامل روشهای ناپخته و نامناسب مدارا با فشار روانی با حل مسائل میباشند. بر خلاف اختلالات خلقی یا اضطرابی که آن ها نیز رفتارهای ناسازگار دارند، افراد مبتلا به اختلال شخصیت احساس ناراحتی و اضطراب نمیکنند و ممکن است تمایل به تغییر رفتار خود نداشته باشندو آشفتگیهای شدید رفتاری پیدا نکنند. (اتکینسون و همکاران، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۷۸ هیلگارد).
اختلال شخصیتی اختلالی مزمن و شایع است. میزان شیوع آن در جمعیت عمومی ۲۰-۱۰درصد تخمین زده میشود و علائم آن در طی چند دهه تظاهر میکند. این افراد اغلب برچسبهای اعصاب خردکن، پرتوقع یا انگلی دریافت میکنند و عموماٌ پیش آگهی آن ها نامساعد محسوب میشود. حدود نیمی از بیماران روانپزشکی دچار اختلال شخصیت هستند که اغلب همراه با اختلالات محور اول است. اختلال شخصیت عامل زمینه ساز سایر اختلالات روان پزشکی است. و در نتایج درمانی سندرومهای محوراول تداخل نموده و میزان از کار افتادگی، بیماری و مرگ و میر این بیماران افزایش میدهد. احتمال آنکه بیماران دچار اختلال شخصیت تن به کمکهای روانپزشکی ندهند و داشتن هر گونه مشکلی را انکار کنند، بسیار بیشتر از این احتمال در بیماران دچار اختلالات اضطرابی، اختلالات افسردگی و یا اختلال در وسواسی – جبری است. علائم اختلال شخصیت برون دگرساز است یعنی میتواند محیط بیرون خود را تغییر دهد و بر نیازهای خود منطبق سازد، و نیز خودهمخوان[۸۴] است، یعنی برای ایگوی فرد قابل قبول و پذیرفتنی است به همین دلیل این افراد احساس اضطراب نمیکنند و اغلب آن ها را فاقد انگیزه درمان و مقاوم در برابر درمان میدانند. (کاپلان، سادوک،۲۰۰۳، ترجمه پورافکاری ۱۳۸۳).
در چهارمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلال شخصیت به ۳ دسته تقسیم میشود: