پستالزی[۲] مربی و روانشناس تربیتی اواخر قرن۱۸ و اوایل قرن ۱۹ و بانی آموزشگاه های نو میگوید:
«تربیت عبارت است از رشد طبیعی، تدریجی و هماهنگ کلیه استعدادها و نیروهای موجود و مکتوم در انسان»
هربارت[۳] مربی و فیلسوف آلمانی اوایل قرن ۱۹ میگوید:
«تعلیم و تربیت عبارت است از مراقبت از کودک و تعلیم معلوماتی که او را صاحب هنر و مهارت و فضیلت و تقوی نماید و هدف از این تبلیغات باید دستیابی به کمال شخصیت یعنی اعتدال و هماهنگی جسم و روح را فراهم سازد»
فروبل[۴] مربی بزرگ آلمانی قرن ۱۹ به تبعیت از فلسفه طبیعت دوستی یا ناتورالیسم رومانتیک روسو و نظریات پستالزی معتقد است که فلسفه تربیت همان «رشد و تکامل نیروها و استعدادهای بالقوه موجود در نهاد آدمی است» وی معتقد است که مراحل مختلف رشد از یکدیگر جدا و متمایز نیستند و این همان نظر « ژان ژاک روسو» در کتاب معروف امیل است. زیرا ژان ژاک روسو که منبع الهام پستالزی، هربات و فروبل بود، تربیت را رشد نیروهای طبیعی فردی طفل میداند که آموزش و پرورش باید خود را با قوای طبیعی و استعدادهای ذاتی و متفاوت کودکان سازگار سازد. به عبارت دیگر روسو معتقد است که توجه به علائق و تمایلات طبیعی و کنجکاوی و حرکات و فعالیت طفل باید محور آموزش و پرورش واقع گردد. (نیکزاد، ۱۳۷۵، ۱۱الی ۷)
امّا دورکیم[۵] جامعهشناس معروف فرانسه که یکی از مراجع بزرگ «تعلیم و تربیت » میگوید:
«تربیت عملی است که نسلهای بزرگسال بر روی نسلهایی که هنوز برای زندگانی اجتماعی پخته نیستند انجام میدهند و هدف آن این است که در کودک شماری از حالات جسمانی و عقلانی و اخلاقی برانگیزد و پرورش دهد که جامعه سیاسی بر روی هم و نیز محیط ویژهای که فرد به نحو خاصی برای آن آماده میشود اقتضاء میکنند» از این تعریف چنین بر میآید که تربیت اجتماعی کردن روشمند نسل جوان و وسیلهای است برای جامعه که با آن کودکان شرایط اساسی بقای خود را فراهم میسازد. (دورکیم ، ۱۳۷۶ ،۴۸)
البته دورکیم معتقد است که عمل تربیت که بزرگترها در حق کوچکترها انجام میدهند عمدتاً بر محور «وجدان جمعی» به منظور اجتماعی بار آوردن افراد لازمالتعلیم است. (نیکزاد، ۱۳۷۵، ۹)
امّا آخرین تعریف از آموزش و پرورش را از دیدگاه دکتر فومنی در اینجا میآوریم:
«آموزش و پرورش عبارت است از شیوه عمل و اعمال روش در سوادآموزی، فرهنگآموزی، گسترش علوم و فنون و تخصص با برنامه های از پیش اندیشیده شده در چارچوب سازمانهای منطبق با نیازهای اقتصادی-اجتماعی. (فومنی، ۱۳۸۲ ،۶۱)
۲-۳- جامعهشناسی آموزش و پرورش
آموزش و پرورش نهادی است اجتماعی که در ارتباط با سایر نهادهای اجتماعی عمل میکند. کار جامعهشناسی مطالعه نهادهای اجتماعی و چگونگی پیدایش و سیر تکوینی آن ها است و هم اینجا است که جامعهشناسی درمطالعه نهاد آموزش و پرورش، اهمیت پیدا میکند. در چکیده کارهای هانریژان[۶] جامعه شناسی آموزش و پرورش چنین تعریق شده است:
«جامعه شناسی آموزش و پرورش عبارت است از مطالعه نهادها و روابط اجتماعی در ارتباط با آموزش و پرورش»از طرف دیگر اهمیت جامعه شناسی آموزش و پرورش در آن است که مقتضیات اجتماعی در زندگی انسانی نقش عمده دارد. در نتیجه آموزش علمی که در حدود سالهای ۱۹۰۰ در اروپا به وجود آمده ابتدا از فیزیولوژی[۷] و روانشناسی[۸] و مخصوصاً از روانشناسی الهام گرفته و سپس در مسایل مربوط به بازده آموزش و پرورش وارد شده است. دیدگاه جامعه شناختی و مطالعه تجربی آموزش و پرورش قدری دیرتر در ایالات متحد آمریکا گسترش پیدا کرد. اسمیت اولین کسی بود که برای این کار عنوان خاصی انتخاب کرد: «جامعه شناسی آموزش و پرورش» سال ۱۹۱۷٫
بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) چهار واقعه عمده در جهتگیری آموزش به طرف علوم اجتماعی به ویژه جامعه شناسی مؤثر بوده است:
۱-آموزش عمومی ۲-سازمانهای آموزشی ۳-دگرگونی نقش خانواده ۴-اوجگیری انقلاب صنعتی
مطالعه سازمانهای آموزشی، نقش آموزش و پرورش در تحولات اجتماعی، فنون آموزش ناشی از این روند تحولی، تحول جمعیت و گسترش مدارس رسمی مورد نیاز جمعیت رو به افزایش جوامع، اعم از شهری و روستایی، از جمله موضوعاتی هستند که در چارچوب نهادهای اجتماعی و در حیطه مطالعات جامعه شناسی است. بر اساس چنین ملاحظاتی، جامعه شناسی آموزش و پرورش به منزله یکی از رشتههای مهم جامعه شناسی به وجود میآید و با کاربرد روش های تحقیقی مشخص، مطالعه تحولات جامعه در زمینههای مختلف و رشد جمعیت و رابطه آن ها با آموزش و پرورش میپردازد. (فومنی، ۱۳۸۲ ،۲۴ الی ۱۹ )
۲-۴- هدف جامعه شناسی آموزش و پرورش
هدف جامعه شناسی آموزش و پرورش آن است که پدیده آموزش و پرورش، نحوه تشکل و سازمان پذیری، و کارکردهای عمومی آن را در زندگی اجتماعی مطالعه کند. بدیهی است که در هر جامعهای، دامنه آموزش و پرورش از چارچوب نظام آموزش و پرورش فراتر میرود. آموزش و پرورش پدیدهای است که آشکار یا نهان در تمام ارکان و نهادهای اجتماعی جای دارد و از راه تأثیرات متقابل، درکل نظام اجتماعی نفوذ میکند.
فراگرد آموزش و پرورش، متضمن ترکیبی از روابط و کنشهای متقابل اجتماعی است. تحلیل جامعه شناختی آن میتواند هم به آموزش و پرورش رسمی که تحت شرایط معین در آموزشگاه ها صورت میگیرد و هم به فراگردهای تربیتی بیشماری که در خانواده و محیط زندگی به صورت ضمنی اتفاق میافتند، ناظر باشد. بنابرین، جامعه شناسی آموزش و پرورش در تعریف وسیع آن، نه فقط مطالعه نهاد آموزش و پرورش و سازمانها و روابط آن، بلکه مطالعه جوانب تربیتی سایر نهادهای اجتماعی، یا به طور کلی، تمامیت تجربه های یادگیری و پرورشی افراد جامعه را شامل میشود. پس جامعه شناسی آموزش و پرورش رسمی، بخشی از جامعه شناسی آموزش و پرورش است. (علاقهبند، ۱۳۸۲، ۲۰-۱۹)
۲-۵- نظام جدید آموزش و پرورش در ایران
نظام جدید آموزش و پرورش در ایران با تأسيس مدرسه دارالفنون در سال ۱۲۲۸ آغاز شد. این مدرسه که به سبک اروپایی اداره میشد، شامل دوره های متوسطه و عالی بود. به دنبال آن با تشکیل وزارت علوم در سال ۱۲۳۲ و سپس آغاز حکومت مشروطه، مدارس متعددی در سطح ابتدایی و متوسطه در تهران و شهرستانها توسعه یافت. (صافی، ۱۳۸۲، ۸)
امّا با مطالعه اسناد و مدارک مربوط به تاریخ آموزش و پرورش در ایران نشان میدهد که نخستین بار در نهم آبان ماه ۱۲۹۰ هجری شمسی، مجلس شورای ملی، قانون تعلیمات اجباری را تصویب کرد. در سال ۱۲۹۴ هجری شمسی، نظارت دولت در امر آموزش و پرورش به صورت یک اصل در متمم قانون اساسی مطرح شد و از این تاریخ، سازمانهای آموزشی در ایران شکل منظم و متمرکزی به خود گرفتند و نظارت دولت بر مؤسسات آموزشی جنبه قانونی پیدا کرد ولی میتوان گفت، نظام آموزش و پرورش رسمی ایران در واقع از انقلاب مشروطیت و پس از وضع قانون اساسی و متمم آن به وجود آمده است.