مفهوم اخلاق
فهم ارزشهای اخلاقی، تأثیر مستقیمی بر زندگی انسانها، در اینکه چه تصمیمی باید بگیرند و نیز در اظهار نظرها و داوریها و عملکرد و رفتارهایشان در مورد مردم و اعمال و از جمله کارهای خودشان، دارد (Beachamp, 2003, Pp22-38). موضوع اخلاق در سطوح فردی و سازمانی توجه قابل ملاحظهای را از سوی محققان در طی چهار دهه گذشته به خود جلب نموده است (Brief, Dukerick, Brown, & Brett, 1996).
اخلاق از یک تعهد درونی به زندگی خوب و پرهیزگارانه به جای تعهد به اجرای مجموعه ای از قوانین و اصول، نشأت میگیرد (Buchholz & Rosenthal, 2005). ولاسکوئز[۵۴] معتقد است که«اخلاق اقدامات و فعالیتهایی هستند در جامعه صحیح یا غلط پنداشته میشوند» (Velasquez, 2006).
اخلاق، قواعد ارزشی و هنجاری یک جامعه است که در رفتار افراد انعکاس مییابد و در ارتقای ظرفیت ذاتی افراد تاثیرگذار است (Wempe, 2005؛ آذر و همکاران، ۱۳۸۷). اخلاق، علمی است که با اصول رفتار ارزشی در ارتباط است، یعنی اعمال ما کدام ارزشی است و کدام ارزشی نیست، کدام خوب است و کدام بد است. در مورد علم اخلاق سوالات زیر را میتوان مطرح کرد (Dika & Hamiti, 2011,P1110)؛
۱٫ اصول اخلاق چیست؟
۲٫ این اصول اخلاقی چه اندازهاند؟
۳٫ آیا مقررات اخلاقی جامعی وجود دارد که بتوان آن را در مورد هر کسی اعمال نمود؟
۴٫ سطح پذیرش اصول اخلاقی در کشورها و فرهنگهای مختلف چقدر است؟
۵٫ آیا اصول اخلاق مشابهی در حوزه های متفاوتی از فعالیتهای انسانی اعمال میگردند؟
به طور کلی واژه اخلاق با استاندارهای مربوط به درست و غلط بودن رفتارها سر و کار دارد (Fisher & Bonn, 2007). دورکیم معتقد است اخلاق، خود مجموعهای از آیین نامهها و قواعد رفتار را به ما عرضه میدارد و با این ویژگی که تخطی از آن معمولاً نتایج ناراحت کنندهای برای شخص خاطی به همراه دارد. با این نگاه، آنچه به عنوان امر اخلاقی تلقی می شود، مجموعه ای از ارزشها و هنجارهایی است که در یک جامعه معتبر شناخته می شود و سرپیچی از آن با اجبار اجتماعی مواجه میگردد. از دیدی دیگر، اخلاق می تواند به عنوان مکانیزم ارتباطی بین اجتماع و امور شخصی باشد (Anderson & Smith, 2007).
با توجه به اینکه در خصوص اخلاق، مکاتب اخلاقی متعددی وجود دارد که تفسیر خاص خود را از اخلاق و کارهای اخلاقی ارائه می دهند. اپیکور اخلاق را محوریت لذتهایی که باقی انسانی به آن وابسته است، تعریف می کند.
تیلور[۵۵] (۱۹۷۵) در تعریفی از اخلاق بیان می کند «اخلاق تحقیق در ماهیت و سطوح اعتقادی افراد است، آنجا که اخلاقیات را به معنی باورها، استانداردها و قوانین اخلاقی در نظر بگیریم» (Taylor, 1975).
افلاطون، پایه اخلاق را بر عدالت میداند. جان استوات میل[۵۶] و جرمی بنتام[۵۷]، اخلاق را بر مدار نفع و فادیه عمومی تفسیر کرده اند. آن ها همچنین اساس اخلاق را سودخواهی و جلب خوشی میدانند (فروغی،۱۳۶۸؛ خانی جزنی،۱۳۸۶). آدام اسمیت[۵۸]، هربرت اسپنسر[۵۹]، شوپنهار[۶۰] و اگوست کنت[۶۱]، اخلاق را در پیوند با عاطفه، تفسیر کرده و نظام اخلاقی پیشنهادی خود را بر همین اساس ارائه می دهند. نیچه[۶۲] اخلاق را با مقوله قدرت در ارتباط میبیند و میگوید: «هر چه که به قدرت بیانجامد و قدرت انسان را بیشتر کند، اخلاقی است و هر چه موجب ضعف انسان شود، غیر اخلاقی است» (خانی جزنی،۱۳۸۵: ص۱۳۰).
از طرفی نیز کانت معتقد است، فعل اخلاقی، فعلی است که انسان، آن را به عنوان یک تکلیف از وجدان خودش گرفته باشد (خانی جزنی،۱۳۸۶). پمبرتون[۶۳] خاطر نشان کردهاست که اخلاق همواره استانداردهای بالاتری از قانون وضع می کند از این رو کسی نباید ناراضی شود که اگر ببیند یک رفتار غیر اخلاقی قانونی است (Pemberton, 1988, P76).
اخلاق، در بر گیرنده مجموعهای از احکام ارزشی، تکالیف رفتار و سلوک و دستورهایی برای اجرای آن ها است (ژکس،۱۳۵۵). بنابرین هدف بی واسطه اخلاق، فراهم آوردن زمینه لازم برای رشد بعد اخلاقی است (نجارزادگان،۱۳۸۷: ص۲۱). اخلاقیات ارتباط نزدیکی با ارزشها دارند و به عنوان ابزاری نگریسته میشوند که ارزشها را به عمل تبدیل میکنند. به قول آیر[۶۴]، اخلاق بیش از مباحث دیگر با ارزشها سر و کار دارد (Ayer, 2002, P144). از طرفی نیز فعل و عمل اخلاقی نوعی رفتار تلقی میگردد که سر منشاء این رفتار[۶۵]، چیزی نیست جز نگرش[۶۶]، باور[۶۷] و از همه مهمتر ارزش[۶۸].
ارزش اخلاق
در یک نگاه کلی، افعال اختیاری آدمی به دو دسته تقسیم میشوند: افعال ارزشی[۶۹] یا اخلاقی[۷۰] و افعالی غیر ارزشی یا غیر اخلاقی. «افعال ارزشی» به آن دسته از کارها گفته می شود که در نظر آدمی مقدس، گرانمایه و تحسین برانیگز است. «افعالی غیر ارزشی» نیز فاقد قداست و ارزش است، اعم از آنکه نفرت انیگز و نکوهیده باشد و یا آنکه خنثی باشد. افعال ارزشی همچون «سخن حق در برابر حاکم ستمگر یا بذل غذایی به یک یتیم یا گرسنه» و افعالی غیر ارزشی همچون «تملق از قدرتمندان به طمع مقام» (شیروانی،۱۳۸۲،ص۲۰). با توجه به اینکه اخلاق بدان اندازه ارزشمند است، دارای ویژگیهایی است که عبارتند از؛
۱٫ اخلاق به دنبال آراستن نفس به منشهای پسندیده و پیراستن آن از صفات ناپسند برای رسیدن به سعادت است.
۲٫ اخلاق صرفاً از یک سلسله فضایل و رذایل سخن میگوید بی آنکه تربیتی در آراستگی به فضایل و پالایش از رذایل در کار باشد (نجارزادگان،۱۳۸۷،ص۲۵).
علم اخلاق و اهداف آن
در ادبیات بومی و بین الملل تعاریف مختلفی در خصوص علم اخلاق بیان شده است. علم اخلاق، علم چگونگی اکتساب اخلاق نیکو است، که بر اساس آن افعال و احوال شخص نیکو می شود (طوسی،بیتا: ص۱۴). برخی نیز آن را علم چگونه زیستن خواندهاند (مطهری،۱۳۶۸: ص۱۹۰). برخی دیگر نیز اعتقاد دارند که علم اخلاق ما را به سوی تعریف مجموعه ای از بایدها و تکالیف حرفهای سوق میدهد (بالوت،۱۳۸۹: ص۳۸).
در میان عالمان مغرب زمین برخی علم اخلاق را به رفتار آدمی (نه به صفات و ملکات و سجایای انسانی) مربوط میدانند. «فولکیه» در تعریف اخلاق آورده است: «علم اخلاق عبارت است از مجموع قوانین رفتار که انسان با عمل به آن می تواند به هدفش ناثل آید»(شیروانی،۱۳۸۲: ص۲۲). «ژکس» میگوید: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد (ژکس، ۱۳۵۷: ص۹).
اتیکسون نیز در تعریف اخلا بیان کردهاست که: «اخلاق دستگاهی از عقاید جاری در جامعه پیرامون منش و رفتار افراد است. درباره اینکه آن جامعه چه رفتار و منشی باید داشته باشند» (اتیکسون،۱۳۶۹: ص۱۶).