فولکز و لیورنش[۴] در سال ۱۹۸۲ تحت عنوان مدیریت منابع انسانی به عبارتها و اصطلاحات مختلف در منابع علمی استناد میکنند و نشان می دهند که این مفاهیم به صورت مترادف استفاده میشوند و هیچ تفاوت عمدهای در معنای آن دو وجود ندارد. همچنین در معانی ظاهری این دو مفهوم که در بخش قبلی بیان شد، گرایشی به ارتباط آگاهانه کارکرد مدیریت پرسنلی با نقش صفی در مواردی از مسئولیتهای مشترکشان با مدیریت منابع انسانی وجود دارد. تا اواسط دهه ۱۹۸۰، عبارت مدیریت پرسنلی، کمتر متداول بود. کلات، موردیگ و شوستر[۵] (۱۹۸۵) در متنی با عنوان مدیریت منابع انسانی، مفهومشان را برای تحت پوشش قرار دادن کلیه فعالیتهای مدیران صف و نیز مدیران پرسنلی تعریف میکنند. فیشر، شونفلت و شاو[۶] (۱۹۹۰) در متنی با عنوان مدیریت منابع انسانی، همان نظرها را تکرار کردند. مدیران منابع انسانی با مدیران صف دارای مشارکتی ارزشمند هستند که با تلاش های ترکیبیشان، به تحقق اهداف سازمانی کمک میکنند؛ اگرچه در بررسی چنین متونی در مییابیم که آن ها دارای یک فصل درباره مدیریت استراتژیک منابع انسانی هستند که در آن از یک مدل برنامه ریزی عقلایی برای تدوین و اجرا استفاده میکنند. اما این متون درباره اقدامات منابع انسانی، موضوعات استراتژیک و استراتژی های سازمان های بزرگ بحث میکنند (ابطحی و همکاران، ۱۳۸۶: ۴۷).
سیر تحول مدیریت منابع انسانی و اهمیت و نقش آن در سازمان
در گذشته به منابع انسانی به عنوان وظیفه ای ستادی نگریسته میشد و اهمیت کمتری از فعالیتهای صفی (مثل تولید و امور مالی) داشت، ولی امروزه به منابع انسانی به مثابه قلب تپنده و عامل اصلی جهت کسب مزیت رقابتی پایدار و موفقیت سازمان نگریسته می شود.
شکل ۱-۲: رابطه مدیریت راهبردی و مدیریت منابع انسانی (رویکرد کلاسیک): نگرش قرن نوزدهم (آرمسترانگ، ۱۳۸۱: ۲۶)
شکل ۲-۲: رابطه مدیریت راهبردی و مدیریت منابع انسانی (رویکرد سیستمی): نگرش قرن بیستم ( آرمسترانگ، ۱۳۸۱: ۲۷).
هدفهای مدیریت منابع انسانی
هدف کلی مدیریت منابع انسانی، این است که اطمینان حاصل شود، سازمان از طریق مردم، قادر به کسب موفقیت است (Armmstrong,2006:6). هدفها معیارهایی هستندکه فعالیتها نسبت به آن ها ارزیابی میشوند. هدفها باید چالشهای ارائه شده توسط جامعه، سازمان، فعالیت منابع انسانی و مردمی را که تحت تأثیر آن قرار میگیرند شناسایی و متعادل سازد. این چالشها در چهار هدف که برای مدیریت منابع انسانی معمول هستند، مشخص میشوند (جزنی، ۱۳۸۸: ۲۸).
– هدفهای اجتماعی: عبارت است از داشتن مسئولیت اخلاقی و اجتماعی در برابر نیازها و چالشهای جامعه تا آثار منفی چنین نیازهایی را به حداقل برساند.
– هدفهای سازمانی: عبارت است از درک این نکته که مدیریت منابع انسانی به منظور تشریک مساعی در اثربخشی سازمانی به وجود میآید.
– هدفهای عملیاتی: عبارت است از حفظ و نگهداری مشارکت واحد مدیریت منابع انسانی در سطحی که متناسب با نیازهای سازمان باشد.
– هدفهای فردی: عبارت است از کمک به کارکنان در دستیابی به هدفهای شخصی خود تا آنجا که این هدفها مشارکت آن ها را نسبت به سازمان تشدید کند.
مدیریت منابع انسانی رویکردی جامع به مدیریت استراتژیک منابع کلیدی سازمان یعنی منابع انسانی است. مدیریت منابع انسانی نه تنها رویکردی از روی سودآوری به مدیریت کارکنان است بلکه رویکردی ویژه به روابط کارکنان با تأکید بر تعهد و دو طرفه بودن ارتباط دارد (آرمسترانگ، ۱۹۹۳: ۳۷). هدف مدیریت منابع انسانی عبارت است از تضمین موفقیت سازمان با یاری کارکنان آن علاوه بر این، مدیریت منابع انسانی به طور خاص، سازمان را در دستیابی به موارد ذیل یاری میرساند:
-
- جذب کارکنان ماهر و با انگیزه جذب کند؛
-
- طراحی سیستمهای کاری با عملکرد بالا؛
- تضمین ارزش نهادن به کارکنان (آرمسترانگ، ۱۳۸۱).
شرایط لازم اثربخشبودن برنامه ریزی منابع انسانی عبارتنداز:
-
- در دسترس قرار دادن افراد مناسب و ماهر برای برآوردن تقاضاهای کاری سازمان؛
-
- ایجاد ساختار سازمانی مناسب برای توسعه مسیر شغلی و کمک به عملیات کاری اثربخش و کارا؛
-
- وجود شرح شغلی برای افراد جهت تأمین شغلها، مسئولیت ها و درجه استقلال مناسب؛
-
- مدیریت ترک خدمت افراد در بودجهبندی منابع انسانی؛
- مربوط بودن داده های آماری با واقعیت و اطلاعرسانی به مدیران جهت تصمیم گیری در مورد منابع انسانی (Gibbs, 2000).
مدیریت راهبردی منابع انسانی
منابع انسانی به عنوان کلیدیترین منابع سازمانی، به طور کارآمد و اثربخش به کار گرفته خواهد شد که با نگرش استراتژیک مدیریت شود. همانطور که مینتزبرگ (۱۹۹۲) تأکید دارد استراتژی منابع انسانی لزوماًً حاصل تفکر نیست، بلکه الگوی رفتاری سازمان در رابطه با مدیریت منابع انسانی خود معرف استراتژی منابع انسانی است. رویکرد استراتژیک در مدیریت منابع انسانی به مفهوم به کارگیری فنون و روشهایی نوین است که سازمان بتواند با اتکاء به آن ها در برابر محیط ناپایدار واکنش مناسب نشان داده و منابع انسانی را در جهت کسب مزیت رقابتی بسیج کند (بامبرگر و مشولم، ۱۳۸۱). از دیدگاه رایت و مک ماهان (۱۹۹۲) دو بعد مهم می توانند روش استراتژیک در مدیریت منابع انسانی را، از روشهای سنتی مدیریت متمایز کند. “اولین قدم، مستلزم این است که روشهای مدیریت منابع انسانی با فرایند استراتژیک سازمانی مرتبط شوند”. یعنی ابتدا باید مسائل منابع انسانی را بخشی از دستورالعمل استراتژی سازمان تلقی کرد. دوم، باید در روشهای مختلف منابع انسانی به نوعی همافزایی (یا دست کم، به درجهای از سازگاری) دست یافت و مطمئن شد که این روشها با نیازهای سازمان همخوانی دارند. از این لحاظ بررسی مدیریت استراتژیک منابع انسانی و تاثیر آن بر عملکرد شرکتها و سازمانها ضروری به نظر میرسد (بامبرگر و مشولم، ۱۳۸۱).
شرایط زمانی، مکانی و جهانی و دگرگونیهای پیدرپی محیط موجب شده است تا نظام مدیریت منابع انسانی پدیدهای زنده و پویا و در حال یادگیری، به شمار بیاید. از آنجا که منابع انسانی مهمترین سرمایه استراتژیک در هر سازمان است، از اینرو، اعمال مدیریت استراتژیک برای این منبع استراتژیک نه تنها قابل توجیه است؛ بلکه امری بایسته است (میرسپاسی، ۱۳۸۵). تئو و همکاران (۲۰۰۸) در بررسی مدیریت راهبردی منابع انسانی در کاربران دانش نشان دادند که مدیریت راهبردی منابع انسانی با سیستمهای مدیریت دانش، سیستمهای مدیریت و ارزیابی رابطه معناداری داشته اند.