کمیجانی و ماهر (۱۳۸۶)، در پژوهشی با عنوان “مقایسۀ شیوه های فرزندپروری والدین نوجوانان با اختلال سلوک با نوجوانان عادی” نشان دادند که شیوۀ فرزندپروری مستبدانه در والدین آزمودنیهای با اختلال سلوک بیشتر از والدین آزمودنیهای عادی به کار گرفته می شود. همچنین شیوه های فرزندپروری مقتدرانه در والدین آزمودنیهای با اختلال سلوک کمتر از والدین آزمودنیهای عادی به کار گرفته می شود این در حالی است که بین والدین این دو گروه آزمودنی در به کارگیری شیوۀ فرزندپروری سهلگیرانه تفاوت معناداری وجود نداشت. افت تحصیلی در بین آزمودنیهای دارای اختلال سلوک بیشتر از آزمودنیهای عادی بود.
یافته های پژوهش نامداری و نظری (۱۳۸۶)، در مطالعه ای با عنوان “میزان شیوع اختلالهای رفتار ایذائی در کودکان دبستانی شهر خرم آباد در سال ۱۳۸۴” نشان داد که از میان ۹۳۴ نفر آزمودنی مورد مطالعه، %۴/۲۱ دارای اختلالهای رفتاری ایذائی میباشند (%۷/۱۷ اختلالها بی اعتنایی مقابلهای و %۷/۳ اختلال سلوک). این میزان در پسران دو برابر دختران بوده است (%۷/۲۸ در مقابل %۴/۱۴). بیشترین میزان اختلال رفتار ایذائی به ترتیب در پایه های سوم، چهارم و پنجم و کمترین میزان در پایه دوم بود. همچنین بین شیوع اختلالات رفتار ایذائی با جنس، پایۀ تحصیلی، سواد والدین، شغل مادر و میزان درآمد ماهیانه ارتباط معناداری وجود دارد. ولی بین اختلالات رفتار ایذائی با شغل پدر، وضعیت تحصیلی دانش آموزان و مشکلات روانی خانواده ارتباط معناداری وجود نداشت.
آقازاده (۱۳۸۷)، در پایاننامۀ کارشناسیارشد خود با عنوان “بررسی عوامل اجتماعی و محیطی مؤثر بر وندالیسم در بین نوجوانان شهر تهران (مطالعۀ تطبیقی بین دانش آموزان پسر دورۀ راهنمایی و دبیرستان)” در پرتو نظریه های کنترل اجتماعی هیرشی، آنومی مرتن و رویکرد فرد-محیطی گلدشتاین گزارش کرد که ضریب تعیین متغیر خرابکاری توسط متغیرهای دیدگاه هیرشی و گلدشتاین برای کل افراد نمونه ۳۰ درصد و برای دانش آموزان راهنمایی ۴۶ درصد و برای دانش آموزان دبیرستانی ۲۱ درصد به دست آمد.
خدمتگزار و همکاران (۱۳۸۷)، در مقالهای با عنوان “سبک اسنادی بزهکاران دارای اختلال سلوک و مراقبان کانون اصلاح و تربیت” به بررسی آزمودنیها به کمک مصاحبه و پرسشنامۀ سبک اسناد (ASQ) پرداختند. یافته های این مطالعه نشان داد که سبک اسنادی بزهکاران برای رویدادهای ناخوشایند متفاوت از سبک اسنادی مراقبان و افراد عادی بوده و نسبت به آنها بیرونیتر و ناپایدارتر است. تفاوت سایر سبکهای اسنادی در هیچ یک از گروه ها معنیدار نبود. بنابرین آنها نتیجه گرفتند که بزهکارانِ دارای اختلال سلوک، رویدادهای بد و ناخوشایند را به عوامل بیرونی و ناپایدار نسبت می دهند که خود می تواند در بروز و تداوم بزهکاری آنان نقش داشته باشد.
تویسرکانی راوری و همکاران (۱۳۸۷)، در مقالهای با عنوان “تأثیر مهارت های اجتماعی مبتنی بر قصه در کاهش نشانه های اختلال سلوک کودکان” با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل و استفاده از نمونه گیری خوشهای دو مرحله ای و پرسشنامه علائم مرضی کودکان (CSI-4) (فرم والد و معلّم) و پرسشنامۀ ارزیابی رفتار راتر به این نتایج رسیدند که این آموزش موجب کاهش نشانه های اختلال سلوک در آزمودنیها می شود.
ابراهیمی و مسگریان (۱۳۸۷)، در مطالعه ای با عنوان “آسیبشناسی اجتماعی نقاط حاشیهنشین و ارتباط آن با جرائم” به بررسی وضعیت تعداد ۴۱۲۳ نفراز زندانیان مناطق حاشیهنشین استان قزوین پرداختند و نشان دادند که از سال ۸۱ تا ۸۶ جرائم مواد مخدر با ۶/۵۶ درصد، سرقت ۴۸/۱۰ درصد، جرایم منکراتی با ۱۷/۸ درصد و نزاع و درگیری (نزاع دستهجمعی و اخلال در نظم) با ۵۵/۶ درصد بیشترین آمار را به خود اختصاص داده است.
محسنیتبریزی و درویش ملا (۱۳۸۷)، در پژوهشی با عنوان “سنجش میزان احساس محرومیت نسبی و محرومیت نسبی ادراکی جوانان شهر تهران” با بهره گرفتن از نمونه گیری احتمالی PPS تعداد ۸۶۰ نفر از جوانان بین ۱۸ تا ۳۰ سال را از لحاظ بُعد عاطفی و شناختی محرومیت نسبی مورد مطالعه قرار دادند. نتایج حاکی از آن بود که بین احساس محرومیت نسبی (مؤلفۀ عاطفی) و محرومیت نسبی ادراکی (مؤلفۀ شناختی) و همچنین بین احساس محرومیت نسبی و پایگاه اجتماعی اقتصادی افراد رابطۀ معناداری وجود داشت.
علیوردینیا و آرمانمهر (۱۳۸۷)، در مقالهای با عنوان “فعالیتهای ورزشی و بزهکاری” به آزمون تجربی نظریۀ پیوند اجتماعی هیرشی و نظریۀ عزت نفس پرداختهاند. نتایج نشان داد که متغیرهای دلبستگی، باور و عزت نفس رابطۀ معکوس و معناداری با بزهکاری داشته اند. همچنین بین تعهد تحصیلی و بزهکاری رابطۀ معناداری مشاهده نشد.
شمس (۱۳۸۷)، در مقالهای با عنوان “اخلال در نظم” موضوع خرابکاری را در بین زندانیان بررسی کرده و نشان داده که بیشترین تخریبها در بین زندانیان، مربوط به تخریب سنگ توالت، دوش حمامها، شکستن شیر آب و لولههای آب سرویسها، آتش زدن اموال و اثاثیۀ زندان و امثالهم است. وی بیشترین علّت اینگونه خرابکاریها را مربوط به پایین بودن بهداشت روانی زندانیان میداند.
علیوردی نیا و همکاران (۱۳۸۷)، در پژوهشی با عنوان “مطالعۀ جامعهشناختی بزهکاری” به آزمون تجربی نظریۀ فشار عمومی اگنیو پرداختهاند. نتایج این مطالعه نشان داد که حذف محرک مثبت، وجود محرک منفی و حالات عاطفی منفی با بزهکاری رابطۀ مستقیم و معناداری داشته اند و در نتیجه این یافته ها موافق با نظریۀ فشار عمومی اگنیو بودند.
فتاحی مرنگلو (۱۳۸۸)، در پایاننامۀ خود با عنوان “سنجش میزان گرایش به رفتارهای وندالیستی و بررسی برخی از عوامل فردی و اجتماعی مؤثر بر آن در بین دانش آموزان مقطع متوسطه شهر ارومیه در سال تحصیلی ۸۸-۸۷” با بهره گرفتن از نظریه های کنترل اجتماعی هیرشی، همنشینی افتراقی سادرلند و تئوری درونفهمی ماتزا، به مطالعۀ گرایش به رفتارهای خرابکارانه پرداخت. نتایج، ارتباط معنادار بین پیوستگی به خانواده، پیوستگی به اولیای مدرسه، انطباق با محیط مدرسه، پایبندی به نظم و انضباط مدرسه، شرکت در برنامه هایی مانند درسی، هنری، تفریحی، مذهبی، اعتقاد به قواعد و مقررات مدرسه، مشاهدۀ رفتارهای خرابکارانه، مشاهدۀ لوازم و تجهیزات تخریب شدۀ محیط اطراف، وفاداری به دوستان خرابکار، توجیه رفتار خرابکارانه، پایۀ تحصیلی و جنسیت با گرایش به رفتارهای خرابکارانه دانش آموزان را نشان داد. در حالیکه میزان گرایش به رفتارهای خرابکارانه با توجه به وضعیت تحصیلی والدینِ دانش آموزان، متفاوت نیست. نهایتاًً مدل تحلیلی این پژوهش ۶/۴۵ درصد از تغییرات گرایش به خرابکاری را تبیین کرد.