-
- دانش خود را درباره فرهنگ و زمینه فرهنگی خود افزایش دهد . همچنین به آن ها بیندیشید و مشخص کند که وی دارای کدام تعصب های فکری یا رفتاری است و چه ویژگی های منحصر به فردی را در مقایسه با دیگران در محیط چند فرهنگی قرار گرفته با آن دارا است . وی باید به گونه ای آگاهانه و با مرور رفتارهای روزمره اش تلاش کند تا مشخص نماید که چگونه زمینه فرهنگی اش به گونه ای ناخودآگاه در رفتارها و ادراکاتش منعکس شده است.
-
- لازم است که آموزش گیرنده متوجه نشانه های رفتاری و تفسیرهای ممکن آن نشانه ها باشد . هم چنین باید مشخص کند که چنین نشانه های رفتاری دارای کدامین اثرات احتمالی بر رفتار دیگران است.
-
-
- تلاش کند تا رفتارهای خود را به شیوه ای که برای آموزش گیرنده سهل تر است برای موفقیت های جدیدی که در آن قرار میگیرد اصلاح و سازگار کند .
-
-
- دقت کند افرادی که با وی در تعامل هستند چگونه به سازگاری رفتاری وی پاسخ میدهند.
-
- علاوه بر استفاده از روش های سازگاری اندیشیده و برنامه ریزی شده ، روش های سازگاری فی البداهه را نیز آزمایش کند و گزارش از نتایج آن تهیه نماید.
- رفتارهای جدیدی را که اثر بخش بوده اند تکراری نماید به نحوی که به صورت خودکار درآیند.
دو الگوی مورد بررسی قابلیت ترکیب با یکدیگر دارند . در حالی که الگوی ارلی و ماساکوفسکی عمدتاً بر محیط آموزشی نظیر محیط های دانشگاهی تمرکز دارد الگوی توماس وانیکسون یک محیط کاری واقعی و چند فرهنگی را به عنوان محیط آموزشی خود بر می گزیند . الگوی اول میتواند با سرعت بیشتری فرد را متوجه ابعاد مختلف هوش فرهنگی نماید در حالی که الگوی دوم با سرعت کمتر میتواند اثرات عمیق تری را بر رفتارهای واقعی آموزش گیرندگان گذارد . در هر حال چنین به نظر میرسد که بهره گیری از الگویی که از نقاط قوت هر یک از این دو الگو ( سرعت آموزش و اثر رفتاری ) ترکیب یافته باشد امکان پذیر است .
الگوی حلقه های سه گانه باووک[۴۷] و همکاران
باووک و همکاران (۲۰۰۸) با برجسته کردن مفهوم حساسیت بین فرهنگی[۴۸] و طرح اهمیت و ضرورت آن برای رسیدن به روابط بین فرهنگی اثر بخش ، الگوی خود برای توسعه این حساسیت فرهنگی را به نام الگو ی حلقه های سه گانه یادگیری فرهنگی[۴۹] طرح کردهاند . آنان تشریح کردهاند که حساسیت بین فرهنگی جوهره اثر بخشی بین فرهنگی و همچنین داشتن حساسیت بین فرهنگی را نتغییر ضروری برای غلاقمندی به فرهنگ های سایرین و توجه به تفاوت های بین فرهنگی و پس از آن تمایل به اصلاح رفتاری به عنوان نشانه ای از احترام برای مردمانی از سایر فرهنگ ها دانسته اند .
الگوی حلقه های سه گانه تلاش میکند تا از مرزهای فرهنگ منفرد از طریق ترکیب و همگرایی ناشی از مقایسه های بین فرهنگی فراتر رود. همان طور که در شکل (۲-۲) نمایش داده شده است این الگو برای قرار گرفتن افراد در زمینه فرهنگی متفاوت یا قرار گرفتن افراد در محیط های چند فرهنگی نظیر یک گروه کاری متشکل از افرادی از کشورهای مختلف کاربرد دارد.
گام اول:وارسی محیط
گام دوم: مقایسه اطلاعات محیط با فرهنگ خودی
گام سوم:انجام کنش ها
شکل(۱): الگوی آموزش فرهنگی حلقه های سه گانه
(باووک و همکاران،۲۰۰۸،ص۸)
حلقه اول:
حلقه دوم:
حلقه سوم:
گام دوم الف : مقایسه اطلاعات با هنجارهای فرهنگی محیط
شکل۲-۲ :الگوی آموزش فرهنگی حلقه های سه گانه ( باووک و همکاران ، ۲۰۰۸ ؛ ص ۸).
همانطورکه درشکل مشخص است حلقه اول باوارسی محیط وبه عبارتی گردآوری داده هاازمحیط اطراف آغاز می شودوسپس بامفایسه اطلاعات گردآوری شده ازمحیط جدیدبه لحاظ فرهنگی بافرهنگ خودی ادامه پیدامی کندودرگام سوم ازحلقه اول فردتلاش می کندتابراساس نتایج حاصل از مقایسه دیدگاه دوم،کنش متناسب باموقعیت انجام دهد . تفاوت اصلی حلقه دوم باحلقه اول درگام میانی یاگام دوم است . حلقه دوم رامی توان درمقایسه باحلقه اول حرکتی روبه جلودانست به این معنا که درحلقه اول داده های محیط صرفاًبافرهنگ خودی مقایسه می شوددرحالی که حلقه دوم این مقایسه بامجموعه هنجارهای فرهنگی درمحیطچندفرهنگی مقایسه می شودونه بافرهنگ خود ، به عبارت دیگرمی توان مقایسه انجام شده درحلقه اول رایک مقایسه دوگانه واین مقایسه رادرحلقه دوم چندگانه دانست بدون آنکه فرهنگ خودی دخالت داده شود . حلقه سوم نیزترکیبی ازحلقه های اول ودوم است به این معنا که مقایسه انجام شده یک مقایسه چندگانه است بااین تفاوت نسبت به حلقه دوم که در این مقایسه یک سوی آن نیزفرهنگ خودی است توجه به این نکته نیزمفیداست که درحلقه های سه گانه گامهای اول وسوم یکسان وتفاوت اصلی درگام دوم است .
باوجود تفاوت هایی که درتعریف هوش به طور کلی مشاهده می شود در رابطه باهوش فرهنگی بیشتر ناظر برشباهت ها میان تعاریف مختلف هستیم.هسته اصلی تشکیل دهنده هوش فرهنگی توانمندی افراد یا گروههای اجتماعی در تعامل اجتماعی سازنده با افراد یا گروههای اجتماعی با فرهنگ متفاوت است.به عنوان مثال ، اگر دوشهر را درنظربگیریم که هردوی آن ها درخصیصه متشکل بودن از ملیت های چندگانه اشتراک دارند اما در یکی بیشترهمکاری های اجتماعی ، فرهنگی واقتصادی میان افراد با ملیت های مختلف مشاهده می شوددرحالی که در دیگری بیشتر شاهد تعارض های اجتماعی ، فرهنگی ویا اقتصادی هستیم می توان چنین وضعیتی را به هوش فرهنگی متفاوت ملیت های تشکیل دهنده درهریک از دوشهرمنتسب کرد.انگ وداین (۲۰۰۸) در مقاله خود به عنوان « مفهوم هوش فرهنگی » تاکیدمی کنند که این مفهوم منعکس کننده توانمندی فردی برای عمل ومدیریت اثربخش در مجموعه های به لحاظ فرهنگی متنوع تعریف می شود ( انگ وداین ، ۲۰۰۸).
تعریف این دو از هوش فرهنگی درپاسخ به این پرسش بوده است که درنظامی که فضای سازمانی و کاری آن به شدت تحت تاثیر جهانی شدن قرار گرفته است این ضرورت وجود دارد تا درک کنیم چرا برخی ازافراد درموقعیت های به لحاظ فرهنگی متنوع به گونه اثر بخش تری عمل میکنند ودرپاسخ به چنین پرسشی است که آن ها بحث فرهنگی را مطرح میکنند.
ارلی وانگ (۲۰۰۳) دراثرخود با« هوش فرهنگی : تعاملات فردی دربین فرهنگ ها » فردی را دارای هوش فرهنگی بالا می دانند که بتواند به شیوه مؤثری دریک زمینه فرهنگی نوین و متفاوت با زمینه فرهنگی رشد یافته درآن خودسازگار کندبدون آنکه هویت فرهنگی خود را کنار بگذارد ( ارلی وانگ ، ۲۰۰۳).