واکنش معمول کودکان سنین ۶تا۸ سال نسبت به طلاق والدینشان، اضطراب و افسردگی است. کودکان سنین ۹ تا ۱۱ سال نیز بیشتر واکنش خشم و تنفر از خود نشان میدهند. آن ها برخی اوقات والدی را که سرپرستی شان را برعهده دارد به خاطر طلاق و جدائی از والد دیگر سرزنش میکنند. بسیاری از کودکان در این سن نشخوار فکر زیادی در رابطه با طلاق دارند. آن ها ممکن است برخی اوقات از نشانه های روانتنی نظیر استرس، سردرد، سرگیجه، تهوع، مشکلات خواب و عدم تمرکز
در رنج باشند (کلارک – استوارت، و برنتانو، ۲۰۰۶).
طلاق بر کودکانی که در دوران ابتدایی تحصیل میکنند میتواند تاثیر برجستهتری داشته باشد. حس عدم امینی که کودکان به خاطر جدائی والدین نیز بچه ها ممکن است خود را به شدت آزار میدهد. حتی مدتی پس از طلاق نیز بچه ها ممکن است خود را بابت این تصمیم والدین، سرزنش کنند. البته واکنش بچه ها نسبت به این امر متفاوت است. برخی غم و غصه درونی خود را نشان میدهند و عدهای دیگر آن را پنهان میسازند(مککاب، ۱۹۹۷).
این گروه، بیش از سایر سنین، احساس غم واندوه میکنند برخلاف بچه های کوچک که به انکار واقعیت با رویا پردازی روی میآورند، این بچه ها اغلب اوقات می گریند . نیمی از این بچه ها به شدت از دور ی پدرشان رنج میبرند. اکثر آن ها به شدت احساس تنهائی وطرد شدن میکنند. مادران یک چهارم این بچه ها، انان را مجبور میکنند پدرشان را فراموش کنند. در حالی که برخی از این بچه ها از پدر یا مادرشان انتقاد میکنند وخشم خود را نسبت به آنان نشان میدهند. اکثر بچه های این گروه سنی نگرانند که بیخانواده، بی غذا و بدون اسباب بازی بمانند. نیمی از آنان در انجام تکالیف درسی با مشکل مواجه میشوند. برخلاف بچه های کوچکتر، اکثر بچه های این گروه سنی خود را مسئول طلاق والدینشان نمی دانند ، اما همچنان آرزو میکنند روزی والدینشان با هم آشتی کنند (مککی، ۱۳۸۷).
خشم، واکنش عمده بچه های گروه سنی ۹تا ۱۲ ساله است. آنان از والدی خشمگین هستند که مسبب طلاق بوده است. یک پنجم بچه های این گروه سنی ، علیه یک والد یا والد دیگر تبانی میکنند .تبانی بچه ها با مادران معمولاً دو برابر پدران است. بچه ها در این سنین نیز احساس غم، پریشانی، نگرانی و تنهائی میکنند. اما خشم آن ها این احساسات را تحت الشعاع قرار میدهد(کونولی و گرین، ۲۰۰۹).
یکی از حیطههایی که کودکان با آن زیاد سروکار دارند و از اثرات منفی طلاق نیز مصون
نمیمانند وضعیت تحصیلی کودکان است. کودکان طلاق عملکرد تحصیلی ضعیف تری نسبت
به کودکان دیگر دارند(هرینگتون و المور[۸۹]، ۲۰۰۳). معلمان معمولا اضطراب بالاتری در مورد شکست تحصیلی، ناتوانی در جواب پس دادن، صحبتهای نامربوط و بیتوجهی را برای کودکان طلاق گزارش می دهند. پژوهشها نشان می دهند که کودکان طلاق به مدرسه توجه کمتری دارند، بیشتر تلویزیون تماشا میکنند، تکالیف خانه را کمتر انجام می دهند و والدین نظارت کمتری بر امور مدرسه آن ها دارند. این عوامل ممکن است در عملکرد تحصیلی ضعیف آن ها دخیل باشد. به طور کل میتوان گفت طلاق خطر مشکلات تحصیلی را بهشدت افزایش میدهد (کونولی و گرین، ۲۰۰۹).
۲-۱-۸-۳ نوجوانی اول[۹۰] (۱۲تا۱۴سال)
رشد قابل توجه اجتماعی و عاطفی نونهالان به آن ها احساس استقلال بیشتری می بخشد و به این ترتیب آن ها اهمیت بیشتری به دنیای بیرون از خانواده از خود نشان میدهند. در فعالیت های غیر رسمی، مدرسه و دوستی ها بیشتر درگیر میشوند. آن ها درک واقع گرایانهتری از طلاق دارند اما با این وجود هنوز قادر نیستند با هر آنچه که تجربه میکنند، از لحاظ عاطفی کنار آیند. کنارهگیری اجتماعی، نشانه شایع وجود نگرانی با ترس در بین نوجوانان دوره اول است. اینان در مقایسه با بچه های کوچکتر از مکانسیمهای دفاعی پیچیدهتری نظیر انکار، جابهجایی، آرمانی کردن و همانند سازی استفاده میکنند(پدروکارول[۹۱]، ۲۰۱۱) واکنش معمول آن ها در این سن نسبت به طلاق والدین، اضطراب، نگرانی و بی اعتمادی است. آن ها همچنین از اینکه خانواده خود را از هم پاشیده می بینند دچار یاس و اندوه میشوند ولی به جای اینکه برای اتفاق رخ داده خود را سرزنش کنند بیشتر از دست والدین خود عصبانی هستند و آن ها را سرزنش میکنند، آن ها نسبت به آنچه که در جریان است آگاهند اما قادر نیستند که چطور با این احساسات منفی مقابله کنند به همین سبب ممکن است به دلیل فقدان خود کنترلی لازم، درگیر رفتارهای پرخطری نظیر روابط جنسی ناسالم و مصرف مواد مخدر و داروها شوند (مک گرگور، ۱۳۸۷). جدائی پدر ومادر میتواند مسائل بیشتری برای پسرها در مقایسه با دخترها در این گروه سنی به وجود آورد(الدارآویدان[۹۲]، حاج یحیی[۹۳] و گرینبام[۹۴]، ۲۰۰۹).
۲-۱-۸-۴ نوجوانان[۹۵] (۱۵تا ۱۸سال)
بچه ها در طی این دوره می کوشند تا مشخص نمایند که کیستند و ارزشها، اولویت ها و اهداف خود را تعیین کنند. آن ها در این سن هویت خود را جدای از والدین شکل میدهند. اکثر نوجوانان
میتوانند در کنار محدودیت ها و نقایص، ویژگی های مثبت والدین خود را نیز ببینند. ولی پس
از جدائی و طلاق ، به تدریج جنبههای منفی والدین خود را مورد توجه قرار میدهند. با این وجود آن ها در مقایسعه با بچه های کوچکتر منابع بیشتری جهت کنار آمدن با این چالشها در اختیار دارند . نوجوانان معمولاً در برابر جدائی والدین شان با خشم واکنش نشان میدهند. جدائی و طلاق میتواند احتمال وقوع خشونت را حتی در خانواده هایی که در گذشته در آن ها چنین اتفاقی نیفتاده است، افزایش دهد. کودکانی هم که در چنین خانواده هایی زندگی میکنند، بیشتر در معرض خطر مشکلات رفتاری
و رشدی قرار دارند(ژوبرت و گای، ۱۳۸۲)
نتایج مطالعه عبدی (۱۳۹۲) نشان داد که نوجوانان خانوادههای طلاق و ازدواج مجدد، نسبت به نوجوانان خانواده های فوت، معتاد و عادی، میزان بیشتری از اختلال اضطراب و افسردگی را نشان میدهند. آن ها ممکن است احساس طرد، افسردگی و اضطراب پیدا کنند. از اینرو ممکن است به مصرف دارو و الکل پناه برده و یا دچار مشکلات خواب یا اختلالات خوردن شوند. از آنجائی که آن ها در این سن در حال شکل دادن به هویت خویش هستند و سعی دارند تا به خویشتن شناسی لازم دست یابند، فلذا طلاق و جدائی غیر منتظره والدین میتواند رشد هویت و اعتماد به نفس آن ها را دست خوش تغییرات نامطلوبی نماید. آن ها در روابط بین فردی با افراد دیگر نیز ممکن است دچار مشکل شده
و رفتارهای ضد اجتماعی از خود نشان دهند(کلارک–استوآرت و برنتانو، ۲۰۰۶)وقتی طلاق، کانون خانواده را از هم می پاشد، تلاش نوجوان برای یافتن هویت خویش دشوارتر میگردد. نوجوانی که در مرحله بحران دوره نوجوانی به سر میبرند، زمانی که خود را در خانوادهای پرتنش مییابد بر میزان بحرانهائی که با آن ها درگیر است افزوده خواهد شد. برخی از نوجوانان برای رهایی از چنین موقعیتی اقدام به خودکشی کرده یا از خانه فرار میکنند( چنگیزی، ۱۳۸۶).